الهیات مسیحی
(درس شانزدهم)
انسان شناسی(1): منشاء و خصوصیات اولیۀ انسان
درجلسۀ گذشته مطالعۀ مبحث فرشته شناسی رو خاتمه دادیم و امروز میخواهیم مطالعه مون رو در خصوص انسان شناسی در الهیات مسیحی آغاز کنیم.
پس توجه شما رو به رئوس مطالب امروز جلب میکنم.
مطالعۀ امروز ما پس از مقدمه ای بر مبحث انسان شناسی ، در دو بخش انجام خواهد که تحت عناوین،
1) منشاء انسان و
2) خصوصات اولیۀ انسان هستند
در بخش اول: ابتدا به مطالعۀ دلایل پیروان فرضیه تکامل و پاسخ به آنها خواهیم پرداخت
و سپس دلایل کتاب مقدس را در رابطه با منشاء انسان بررسی خواهیم کرد.
در بخش دوم یعنی خصوصیات اولیۀ انسان، به مطالعه و بررسی مفهوم شباهت انسان به خدا خواهیم پرداخت.
پس توجه شما رو به مقدمه ای از مبحث انسان شناسی جلب میکنم.
مقدمه ای بر انسان شناسی
انسان شناسی عبارت از تعلیم در مورد انسان است، ولی امروزه این اصطلاح، هم در الهیات، و هم در علوم تجربی بکار گرفته میشه.
انسان شناسی در الهیات، در مورد رابطۀ انسان با خدا بحث میکند، در حالی که
انسان شناسی علمی با روان و تن انسان و همچنین با تاریخ طبیعی سر وکار دارد.
در انسان شناسی علمی هر یک از علما در مورد موضوعات قابل بحث، نظرات خاص خود را دارند.
مثلاً در رشتۀ انسان شناسی علمی، طبیعیون موضوعاتی مانند تاریخ طبیعی نژادها را مورد بحث قرار میدهند در حالی که فلاسفه موضوع را وسیع تر در نظر میگیرند و به بحث دربارۀ روان شناسی، جامعه شناسی، اخلاق، کالبدشکافی و همچنین فیزیولوژی می پردازند.
باید توجه داشت که این تفاوت ها فقط به موضوعات، و نه به روش مطالعه مربوط میشوند.
بنابراین انسان شناسی علمی لزوماً از انسان شناسی الهیاتی، برتر نیست، بلکه با جنبه های مختلف وجود انسان سر و کار دارد.
بحث انسان شناسی در الهیات مسیحی در این مجموعه برنامه ها شامل موضوعاتی از جمله:
1) منشاء انسان، 2) وحدت نژادها، 3) سقوط انسان، و 4) نتایج سقوط انسان میباشد.
پس مطالعه مون رو با عنوان منشاء انسان شروع میکنیم.
بخش اول – منشاء انسان
وقتی انسان به تاریخ نگاه میکند، متوجه میشود بشر امروزی طی هزاران سال از طریق تولید مثل طبیعی، از انسان های گذشته به وجود آمده است. کسانی که کتاب مقدس را قبول دارند در مورد بررسی منشاء انسان با این سوالات
اساسی روبرو هستند که:
آیا خدا انسان را بطور مستقیم یا غیر مستقیم آفرید؟
آیا انسان ساختۀ دست خدا است یا بر اثر تکامل طبیعی بوجود آمده است؟
البته باور ما مسیحیان این است که خدا خالق انسان هست.
ولی سوالی که مطرح میشود این است که آیا خدا انسان را بطور مستقیم یا غیر مستقیم خلق کرد؟
آن دسته از مسیحیانی که تکامل را قبول دارند معتقدند که انسان از موجودات پست تر بوجود آمده است.
بعنوان مثال:
آقای Edward John Carnell یکی از علمای مسیحی که بین سالهای 1919-1967 زندگی کرد و تکامل اعتقاد داشت، میگفت:
“انسان از خاک به وسیلۀ عمل مستقیم خدا خلق شد و بدن او شبیه مهره داران پیشرفته بود و روح او شبیه صورت خدا”.
دانشمند دیگری بنام (Donald Grey Barnhouse / 1895-1960) میگوید:
میتوان گفت که خدا در جریان طولانی تکامل مداخله کرد و انسان را که عامل جدیدی بود بوجود آورد.
برخی دیگر از مسیحیان پیرو فرضیۀ تکامل معتقدند که بدن انسان بر اثر جریان طولانی تکامل بوجود آمد ولی خدا مستقیماً مداخله و روح او را خلق کرد و بدین طریق انسان بوجود آمد.
پاپ پایوس دوازدهم (Pope Pius XII) در سال 1950 میلادی اعلام داشت:
تعالیم کلیسای کاتولیک، فرضیۀ تکامل را تا جایی که در مورد بوجود آمدن بدن انسان از موجودات جاندار دیگر مورد بحث قرار میدهد مجاز میداند.
البته کلیسای کاتولیک معتقد است که خدا روح انسان را مستقیماً خلق کرده است.
عده ای دیگر از مسیحیانی که پیرو فرضیۀ تکامل هستند، معتقدند که آدم یکی از انسان های متعددی بود که وجود داشت و خدا صورت خود را به آدم و سایرین عطا فرمود و بدین طریق آدم مسئول و رئیس تمام معاصران و فرزندانش شد.
در نتیجه عقاید و اظهار نظرات متفاوتی در رابطه با منشاء انسان وجود دارد. پس برای روشن شدن موضوع، ابتدا دلایل پیروان فرضیه تکامل را مطرح میکنیم و به تک تک آنها پاسخ میدهیم، و بعد از آن، به دلایل کتاب مقدس در رابطه با منشاء انسان میپردازیم.
پس بیائید ببینیم که دلایل پیروان فرضیۀ تکامل چه هستند.
الف – دلایل پیروان فرضیۀ تکامل
- اولین دلیل، کالبد شکافی تطبیقی نام داره که از این قراره:
به عقیدۀ پیروان فرضیۀ تکامل، بین بدن انسان و بدن مهره داران، شباهت های چشمگیری وجود دارد. این دلیل بر این اساس استواره که انسان از مهرده داران ، تکامل یافته است.
در پاسخ به این دلیل میتوان گفت که علت شباهت انسان و مهره داران پیشرفته، از لحاظ ریه، جهاز هاضمه، پوست، چشم و غیره، بدلیل بهرمند بودن از غذا، آب و هوای مشابه هست، و به همین دلیل به یکدیگر شباهت دارند.
علاوه بر این، وجود شباهت بین آنها به این دلیل است که دارای یک خالق هستند و نه اینکه از یکدیگر بوجود آمده اند.
- دلیل دوم بر مبنای اعضای غیر ضروری بدن است.
پیروان فرضیۀ تکامل بر این باورند که اعضای غیر ضروری بدن مانند لوزتین، آپاندیس و غدۀ طیموس در گذشته، یعنی قبل از تکامل یافتن انسان، برای بدن مفید بوده اند.
در جواب میتوانیم بگوییم، که اکنون بررسی های علمی نشان میدهند، اعضایی که قبلاً غیر ضروری شمرده میشدند، دارای فوایدی هستند و نمیتوان گفت که چون ما قادر به تشخیص فواید آنها نیستیم، آنرا دلیلی بر صحت نظریۀ تکامل بحساب آوریم.
3- دلیل سوم جنین شناسی است
پیروان تکامل چنین استدلال میکنند که جنین انسان در حین رشد، از یک واحد تک یاخته ای به جنین کامل تبدیل میگردد، که آنرا شبیه مراحل تکامل میدانند.
در صورتیکه مطالعات علمی دقیق نشان میدهند که شباهت زیادی بین رشد جنین و مراحل تکامل وجود ندارد.
بعنوان مثال کرم خاکی بدون داشتن قلب دارای جریان خون میباشد، و به همین دلیل پیروان تکامل ادعا میکنند که قلب در مرحلۀ بعدیِ تکامل بوجود آمده است،
در حالی که در جنین انسان، اول قلب و بعد از آن جریان خون بوجود می آید.
جالبه که بدونیم، وجود این نوع تفاوتها، بین بدن انسان و حیوانات، بسیار زیاد هستند.
4- شیمی آلی چهارمین دلیل پیروان فرضیۀ تکامل است.
پیروان فرضیۀ تکامل معتقدند، از آنجائیکه بدن موجودات زنده از نظر ترکیبات شیمیایی شبیه یکدیگر هستند پس میتوان نتیجه گرفت که در بین موجودات زنده، سیر تکاملی وجود داشته است.
در صورتیکه، شباهت ترکیبات شیمیایی در بدن موجودات زنده بدلیل عناصر سازنده یکسانی، چون اسیدهای آلی، پروتئین و غیره میباشند، و این شباهتها کاملاً طبیعی هستند.
5- دلیل پنجم پیروان فرضیۀ تکامل فسیل شناسی است.
مطالعۀ فسیل ها یا سنگواره ها برای دفاع از فرضیۀ تکامل مورد استفاده قرار گرفته است.
پیروان فرضیۀ تکامل سالهاست که در تلاشند تا، حلقۀ گمشده یا پیوستگی مراحل تکامل، بین انسان و حیوان، ماهیان و پرندگان یا ماهیان و خزندگان را پیدا کنند، ولی هیچگاه موفق نشدند.
کتاب مقدس اعلام میکند که جسم انسان با حیوان تفاوت دارد (اول قرنتیان 39:15).
پیروان فرضیۀ تکامل هرگز قادر نخواهند بود که حلقۀ مفقود شده را پیدا کنند، چون این فرضیه مخالف آموزۀ کتاب مقدس است.
6- ژنتیک ششمین دلیل پیروان فرضیۀ تکامل است
ژنتیک عبارت از مطالعۀ وراثت و تفاوت های موجود بین اعضای بدن است.
غالباً پیروان فرضیۀ تکامل از اینگونه سوالات برای اثبات فرضیۀ خود استفاده میکنند: مثلاً:
چرا اثر انگشت افراد با یکدیگر تفاوت دارند؟
آیا تفاوت اثرات انگشتان دست افراد، نشان دهندۀ تغییرات در انسانها نیست ؟
و آیا این تغییرات دلیلی برای اثبات تکامل نیست؟
در پاسخ باید به سه نکته توجه کنیم:
اولاً) شکی نیست که تفاوت در اثر انگشتان دست افراد ناشی از تغییر و تحولات ژنتیکی است. اما باید توجه داشت که این تغییرات جزیی، قادر به تبدیل و دگرگونی نوع بشر نیستند. زیرا تبدیل و دگرگونی نوع بشر به تغییرات بیشماری نیاز دارد.
دوماً) مشکلی که این دگرگونی ها به دنبال خواهند داشت، عدم تطابق آنها با شرایط محیط زیست و در نتیجه به مخاطره انداختن زندگی و حیات نوع بشر میباشد.
سوماًً) اینکه،تا کنون بین موجودات زنده تبدیلی از یک جنس به جنس دیگر مشاهده نشده است.
پس میتوان نتیجه گرفت که، تغییر یک جنس به جنس دیگر بشرحی که در پیدایش 11:1 به آن اشاره شده غیر ممکن میباشد.
در پیدایش 11:1 چنین میخوانیم:
پیدایش 11:1 سپس خدا فرمود: «انواع نباتات و گیاهان دانهدار و درختان میوه دار در زمین برویند و هر یک، نوع خود را تولید کنند.» (ترجمۀ تفسیری)
همانطور که میبینید این آیه چقدر به زیبایی شرح خلقت گونه ها را بطور جداگانه ثابت میکند.
بنابراین انسان نوع بخصوصی از مخلوقات خداست و ثمرۀ تکامل حیوان نیست.
این بود دلایل پیروان فرضیۀ تکامل حالا به مطالعۀ دلایل کتابمقدس در مورد خلقت مستقیم انسان میپردازیم:
در این رابطه میخوام به شش دلیل اشاره کنم که اولین دلیل، تعلیم صریح کتاب مقدس نام داره.
ب- دلایل کتاب مقدس در مورد خلق مستقیم انسان
1- تعلیم صریح کتاب مقدس
آن دسته از پیروان تکامل که به وجود خدا معتقد نیستند، به تعالیم کتاب مقدس هم اعتقاد ندارند، ولی عده ای از پیروان تکامل که وجود خدا را قبول دارند با تفسیر آموزۀ خلقت در کتاب مقدس به صورت نمادی، ذات الهی را خدشه دار میکنند.
اگر آموزۀ خلقت کتاب مقدس را بطور تحت اللفظی قبول کنیم، متوجه خواهیم شد که در مورد منشاء انسان بیان بسیار قابل قبولی دارد.
به فرض که تکامل، موفق شود فرضیۀ بقاء را به اثبات برساند، ولی هرگز نمیتواند طرز بوجود آمدن موجودات اولیه را روشن کند.
در کتاب مقدس میخوانیم که خدا انسان را آفرید (پیدایش 27:1و 1:5 …) و او را از خاک زمین ساخت و بنا کرد، یعنی شکل داد (پیدایش 26:1 . ..)
آدم از نظر بدنی از خاک زمین آفریده شد، و از نظر ذات غیر مادی، نَفَس خدا در او دمیده شد.
درپیدایش 7:2، ایوب 4:33 و جامعه 7:12 هر دو جنبه آفرینش در یک جا جمع هستند. این نوع اعتقاد به منشاء انسان، که تعلیم صریح کتاب مقدس هست، بیش از هر نظریۀ دیگری به انسان شایستگی و احترام میبخشد، و از او موجودی مسئول میسازد، همچنین آموزۀ خلقت کتاب مقدس، پایۀ صحیحی برای اخلاقیات و رستگاری بشمار میآید.
دومین دلیل کتابمقدس اینه که آدم و حوا از بتدا مرد و زن آفریده شدند.
2- آدم و حوا از ابتدا مرد و زن آفریده شدند
اگر آدم وحوا قبل از دمیده شدن نفس خدا در آنها، از موجودات پست تری بوجود آمده بودند، در آن صورت قبلاً نر و ماده میبودند ولی کلام خدا در پیدایش 27:1 میفرماید که خدا آنها را از ابتدا نر و ماده آفرید.
سومین دلیل کتاب مقدسی اینه که حوا مستقیماً توسط خدا آفریده شد.
3- حوا مستقیماً توسط خدا آفریده شد
در پیدایش 21:2-22 میخوانیم که:
پیدایش 21:2-22 آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دندههایش را برداشت و جای آن را با گوشت پُر کرد و از آن دنده، زنی سرشت و او را پیش آدم آورد. (ترجمۀ تفسیری)
لحن کلام در باب دوم پیدایش تفسیر دیگری را مجاز نمیکند، و اگر حوا مستقیماً توسط خدا خلق شد، پس نتیجه میگیریم که خلقت آدم هم توسط خدا مستقیماً صورت گرفته. دلیل چهارم اینه که:
- انسان از خاک گرفته شده است و به خاک برمیگردد
اگر مقصود پیداش 7:2 این بود که انسان بر اثر تکامل از حیوان بوجود آمده است، در آن صورت برگشتن به خاک که در پیدایش 19:3 ذکر شده، به معنی برگشتن به حیوان میشد نه به خاک، که البته حرف بسیار بی معنایی است. پنجمین دلیل کتاب مقدس اینه که:
5- آدم “نفس زنده“ شد
اصطلاح “نفس زنده“ در پیدایش 7:2 همان است که در پیدایش 21:1 “جاندار“ ترجمه شده است.
بنابراین از این آیه میشه فهمید که انسان در لحظۀ آفرینش و نه قبل از آن، زنده شد.
بعبارتی، قبل از آفریده شدن آدم و حوا، انسانی وجود نداشت.
آخرین دلیل، یعنی دلیل ششم اینه که:
6- کتاب مقدس بین جسم حیوان و جسم انسان تفاوت قائل است
پولس رسول گوشت حیوان، ماهی، پرنده و انسان را از یکدیگر متفاوت میداند. ما نیز باید بین آنها تفاوت قائل شویم.
اول قرنتیان 39:15 همۀ جسمها یکی نیستند. آدمیان را یک نوع جسم است، حیوانات را نوعی دیگر. . . (ترجمۀ هزارۀ نو)
با این گفته به بخش دوم یعنی موضوع خصوصیت اولیۀ انسان میرسیم.
بخش دوم – خصوصیت اولیۀ انسان
کلام خدا در پیدایش 26:1 به ما میگوید که انسان به صورت و شبیه خدا آفریده شده است.
پیدایش 26:1 و خدا گفت: «آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم. . .
حال با مطالعۀ این ویژگی میتوانیم به خصوصیت اولیۀ انسان بیشتر پی ببریم.
از نظر زبان عبری ظاهراً تفاوت زیادی بین صورت و شبیه بودن وجود ندارد و نباید سعی کنیم که در میان این دو تفاوت هایی را پیدا کنیم. اما بیائید ببینیم که مقصود اصلی از این دو واژه چیست.
اولین موردی که میخواهم به آن اشاره کنم اینه که منظور از صورت و شبیه خدا بودن انسان هرگز به معنای شباهت بدنی نیست.
1– شباهت بدنی نیست
خدا روح است و مانند انسان بدن ندارد. عده ای خدا را یک انسان عظیم می دانند، ولی این عقیده غلط است. مزمور 15:17 میفرماید:
مزمور 15:17 و امّا من روی تو را در عدالت خواهم دید، و چون بیدار شوم، از صورت تو سیر خواهم شد.
کاملاً مشخصه که سرایندۀ مزمور از بیان واژۀ “صورت تو“ منظورش یک چهرۀ جسمانی نیست بلکه اشاره او به شباهت خدا در عدالت است.
اول یوحنا 2:3و3 ای حبیبان، الآن فرزندان خدا هستیم و هنوز ظاهر نشده است آنچه خواهیم بود؛ لکن میدانیم که چون او ظاهر شود، مانند او خواهیم بود زیرا او را چنانکه هست خواهیم دید. و هرکس که این امید را بر وی دارد، خود را پاک میسازد چنانکه او پاک است.
در اعداد 8:12 میخوانیم که موسی شبیه خدا را مشاهده کرد، ولی روی خدا را نمیتوانست ببیند (خروج 20:33).
هر چند خدا جسم نیست و انسان از نظر بدنی به او شباهت ندارد، ولی اگر بخواهیم از لحاظ جسمانی در نظر بگیریم، از این لحاظ که انسان در ابتدای خلقت، از نظر سلامتی کامل بود، بیماری های ارثی نداشت و تابع مرگ نبود به خدا شباهت داشت.
دومین موردی که میخوام بهش اشاره بکنم اینه که صورت و شبیه خدا بودن انسان از نظر:
2- شباهت روحی بود
خدا روح است و انسان هم دارای روح هست. خصوصیات مهم روح عبارت از عقل، وجدان و اراده است. روح یک وجود عقلانی، اخلاقی و آزاد است. پس خدا در موقع خلقت انسان به صورت خود، خصوصیاتش را در او قرار داد. بدین طریق انسان از تمام موجودات جهان بالاتر و بر آنها برتری دارد.
این شباهت بین خصوصیات خدا و انسان شرط لازم برای شناختن خداست و اساس ایمانی ما را تشکیل میدهد.
اگر شبیه خدا نمی بودیم نمیتوانستیم او را بشناسیم بلکه مانند حیوانات فانی میبودیم.
کلام خدا هم مراتب فوق را تایید میکند.
کولسیان 10:3 اکنون زندگیِ کاملا تازه ای را در پیش گرفته اید، که طی آن در شناخت راستی ترقی می کنید و می کوشید هر روز بیشتر شبیه مسیح، خالق این زندگی تازه شوید.
البته این تازه شدن در موقع “تولد تازه“ آغاز میشود ولی در مسیر تقدس ادامه می یابد.
شباهت انسان به خدا، از بین رفتنی نیست و چون انسان را قابل رستگار شدن می کنه، جان انسان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است. این مسئله حتی در مورد بی ایمانان هم صادق است. به همین دلیله که کلام خدا در پیدایش 5:9 میفرماید:
پیدایش 5:9 کُشتن انسان جایز نیست، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است.
توجه میفرمایید که این اعتقاد در مورد خصوصیت اولیۀ انسان چقدر با نظریۀ تکامل، که انسان رو در سطح حیوانات قرار میده، فرق دارد.
سومین مفهوم شبیه خدا بودن انسان:
3- شباهت اخلاقی هست
عده ای اشتباهاً تصور کرده اند که شباهت انسان به خدا فقط از نظر قدرت عقلی است و عدۀ دیگر آن را فقط تسلط و اقتدار انسان میدانند.
ولی حقیقت این است که، این شباهت هم از نظر عقلی و هم از نظر اخلاقی است.
آقای چارلز هاج، در کتاب الهیاتی خود مینویسد که: Charles Hodge (1797):
انسان صورت خدا است و شباهت خدا را نشان میدهد زیرا دارای روح است و دارای عقل و آزادی اراده میباشد و به همین دلیل بر جهان تسلط دارد.
کتاب مقدس هم نشان میدهد که شبیه خدا بودن به همین معنی است.
در افسسیان 24:4 میخوانیم که:
افسسیان 24:4 سرشت تازهای را که در نیکی و پاکی حقیقی و به صورت خدا آفریده شده است به خود بپوشانید. (ترجمۀ مژده)
پس اگر انسان بر اثر تولد تازه، انسانیت تازه را که به صورت خدا در عدالت و قدوسیت حقیقی آفریده شده است میپوشد، شکی نیست که او در ابتدای خلقت دارای عدالت و قدوسیت بوده است.
مفهوم باب های اول و دوم پیدایش این حقیقت را روشن می سازد.
فقط در این صورت بود که انسان میتوانست با خدایی که از شرارت نفرت دارد تماس داشته باشد.
از پیدایش 31:1 میفهمیم که خدا آدمی را راست آفرید و نیز هر چه که آفریده بود بسیار نیکو بود. به همین دلیل انسان از نظر اخلاقی هم کامل بود.
حال سوالی که ممکن است مطرح شود این است که:
مفهوم عدالت و قدوسیت اولیه چیست؟
در اینجا منظور از عدالت و قدوسیت اولیه، ذات اصلی انسان نیست، چون اگر اینطور میبود بعد از گناه، دیگر ذات انسان وجود نمی داشت.
بعلاوه، منظور از عدالت و قدوسیت اولیه، عطایی که از خارج به انسان داده شده باشد هم نیست، چون انسان بواسطۀ خلق شدن، صورت خدا را یافت، و بعداً به او چیزی اضافه نشد.
پس قدوسیت چیزی بیشتر از بی گناهی است. کافی نیست بگوییم که انسان بی گناه خلق شد. انسان نه فقط به مفهوم منفی بی گناه خلق شد، بلکه بطور مثبت قدوسیت داشت.
بعبارتی تولد تازه در انسان، وضع اولیه انسان را دوباره بوجود می آورد.
چنانکه در افسسیان 21:4و24 به این قدوسیت حقیقی و مثبت اینگونه اشاره شده است.
افسسیان 21:4 – 24 اگر واقعا صدای او را شنیده اید و حقایقی را که در باره خود فرموده است ، درک کرده اید، پس اکنون باید طبیعت کهنه و گناه آلود خود را که بر اثر شهوات فریبنده، فاسد و فاسدتر می شود، از خود بیرون نمایید، فکر و ذهن شما باید روزبروز تغییر کند و بسوی کمال پیش رود. بلی ، شما باید شخص جدید و متفاوتی شوید، شخصی مقدس و درستکار؛ و این طبیعت نو را که به صورت خداست، بپوشید.
بنابراین، قدوسیت اولیه عبارت از تمایل و اراده انسان به شناخت خدا و علاقه او به امور روحانی است.
این قدوسیت، با قدوسیت کامل مقدسین در آسمان، تفاوت دارد.
نکتۀ چهارم در مفهوم شباهت انسان به خدا اینه که این:
4- شباهت اجتماعی است
ذات اجتماعی خدا در احساسات او دیده میشود. در میان اقانیم ثلاثه یا شخصیتهای تثلییث منظورم پدر، پسر و روح القدس هست، محبت واقعی وجود دارد.
چون خدا دارای ذات اجتماعی هست، به انسان هم همین خصوصت را عطا کرده است. به همین دلیل انسان در جستجوی دوستی و مصاحبت است.
این دوستی را انسان در مرحلۀ اول با خدا در باغ عدن آغاز کرد.
رابطۀ دوستی و مصاحبت انسان فقط به خدا محدود نمیشه بلکه خداوند این خصوصیت را بین انسانها نیز بوجود آورد.
پیدایش 18:2 خداوند فرمود: «شایسته نیست آدم تنها بماند. باید برای او یار مناسبی به وجود آورم.»
برای اینکه این دوستی کاملاً صمیمانه باشد خدا زن را از دندۀ آدم آفرید. آدم متوجه شد که زن استخوانی از استخوانهایش و گوشتی از گوشتش هست و به همین دلیل او را نسا نامید که مفهومش همان انسان مونث میباشد.
به دلیل وجود چنین رابطۀ صمیمانه ای بین این دو، کلام خدا در پیدایش 24:2 میگوید:
پیدایش 24:2 به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا میشود و به همسر خود میپیوندد، و از آن پس، آن دو یکی میشوند. (ترجمۀ تفسیری)
روشن است که انسان دارای ماهیت اجتماعی است و از این نظر هم، شبیه خدا است. محبت انسانی و علاقه به همنوعان، از همین خصوصیت الهی که در اوست، سرچشمه میگیرد.
درس آینده بخش دوم از مبحث انسان شناسی، تحت عنوان یگانگی و قسمت های تشکیل دهندۀ انسان خواهد بود.