الهیات مسیحی

درس نهم

صفات خدا

در جلسۀ گذشته مطالعه مان را در رابطه با بخش اول از مبحث ماهیت الهی یعنی  ذات خدا مورد مطالعه قرار دادیم و امروز میخواهیم به مطالعۀ بخش دوم یعنی صفات خدا بپردازیم.

منظور ما از صفات خدا یعنی ویژگی هایی که در ذات خدا وجود دارند، که به گونه ای قابل درک و وصف هستند. این صفات نباید بعنوان بخشهای جدا از خدا در نظر گرفته شوند، بلکه باید آنها را بعنوان روش های عملی ذات الهی دانست.

رئوس مطالب  (صفات خدا)

برای مطالعۀ صفات خدا، آنها را به دو دسته تقسیم میکنیم.

گروه اول صفاتی هستند که جنبۀ اخلاقی ندارند، گروه دوم شامل صفات اخلاقی خدا هست.

ابتدا به مطالعۀصفات گروه اول یعنی آنهاییکه جنبۀ اخلاقی ندارند میپردازیم که  شامل:

بخش اول صفاتی که جنبۀ اخلاقی ندارند

  • حضور مطلق خدا
  • علم مطلق خدا
  • قدرت مطلق خدا
  • تغییر ناپذیری خدا

بخش دوم- صفات اخلاقی خدا

                1- قدوسیت خدا

                2- عدالت خدا

                3- نیکویی خدا

                4- حقیقت خدا

بخش اول – صفاتی که جنبۀ اخلاقی ندارند   (Non-moral Attributes of God)

صفاتی که جنبۀ اخلاقی ندارند عبارتند از:

1- حضور مطلق خدا، 2- علم مطلق خدا ، 3- قدرت مطلق خدا و 4- تغییر ناپذیری خدا که ما در اینجا تک تک آنها را مورد بررسی قرار میدهیم. پس ابتدا به مطالعۀ اولین صفتی که جنبۀ اخلاقی نداره یعنی حضور مطلق خدا میپردازیم.

1- حضور مطلق  (Omnipresence)

خدا در تمام خلقت خود حضور دارد ولی محدود به آن نیست. در حالی که منظور ما از نامحدود بودن تاکید بر برتری خدا نسبت به مکانی که در آن حضور داره هست، چون خدا را نمیتوان در یک مکان محدود کرد.

برای تائید مطلب به چند آیه اشاره میکنم. مثلاً سلیمان نبی در دعایش به خدا چنین میگوید:

اول پادشاهان 27:8 «ولی‌ آیا ممکن ‌است‌که ‌خدا واقعاً روی‌ زمین‌ ساکن‌ شود؟ ای‌ خداوند، حتی‌ آسمانها گنجایش‌ تو را ندارند، چه‌ رسد به‌این‌ خانه‌ای‌ که ‌من‌ ساخته‌ام‌.

اشعیا 1:66 خداوند می‌فرماید: «آسمان‌، تخت ‌سلطنت‌ مناست ‌و زمین‌، فرش ‌زیر پای‌ من‌! پس‌ چه ‌خانه‌ای‌ می‌خواهید برای‌ من ‌بسازید تا در آن ‌ساکن ‌شوم‌؟

نکته ای که در این مورد باید به آن توجه داشت این است که، حضور مطلق خدا جزیی الزامی از ذات او نیست، بلکه یک عمل آزادِ ارادی است. اگر خدا تصمیم بگیرد که کائنات را نابود کند حضور مطلق او در کائنات هم از بین خواهد رفت، ولی خودش وجود خواهد داشت. در صورتیکه، مکاتب همه خدایی، خدا را به کائنات وابسته میدانند.

برای ما مسیحیان اعتقاد به حضور مطلق خدا در کائنات، هم تسلی دهنده وهم هشدار دهنده است.

از این لحاظ تسلی بخش هست که میدانیم، خدایی که در همه جا حاضر است همیشه برای کمک کردن به ما آماده هست. این مطلب در کلام خدا نیز تائید شده بعنوان مثال:

تثنیه 7:4 هیچ‌ قومی‌، هر قدر هم ‌که‌ بزرگ ‌باشد، مثل ‌ما خدایی‌ ندارد که ‌در بین‌ آنها بوده‌، هر وقت ‌او را بخوانند، فوری‌ جواب می‌دهد.

مزمور 1:46 خدا پناهگاه ‌و قوت ‌ماست‌! او مددکاری‌ است ‌که ‌در سختیها فوراً به‌کمک ‌ما می‌شتابد.

متی 20:28 مطمئن باشید هر جا که بروید، حتی دورترین نقطه دنیا باشد، من همیشه همراه شما هستم !»

اما حضور مطلق خدا از این نظر هشدار دهنده است که شخص گناهکار هر قدر هم کوشش کند نمیتواند از حضور خدا مخفی شود. بُعد مسافت و تاریکی نمی تواند او را از حضور خدا پنهان نماید. کلام خدا در این رابطه میفرماید که:

مزمور 7:139 از حضور تو به‌کجا می‌توانم‌ بگریزم‌؟ اگر به‌آسمان‌صعود کنم‌، تو در آنجا هستی‌؛ اگر به‌اعماق‌زمین‌ فرو روم‌، تو در آنجا هستی‌. (ترجمۀ تفسیری)

عبرانیان 13:4 و هیچ خلقت از نظر او مخفی نیست بلکه همه چیز در چشمان او که کار ما با وی است برهنه و منکشف میباشد.

حضور مطلق خدا اغلب باعث میشه که شخص گناهکار در مورد کارهای شریرانۀ خود فکر کند و در جستجوی خدا باشد.

حالا به مورد دوم از صفات خدا که جنبۀ اخلاقی ندارند میرسیم و اون علم مطلق خداست.

2- علم مطلق  (Omniscience)

علم خدا دارای حد و حصری نیست. خدا از ازل همه چیز را به طور کامل دربارۀ خود و دربارۀ سایر امور آگاه هست، خواه این امور واقعی باشند یا احتمالی، خواه گذشته باشند یا حال و آینده. او همه چیز را بدون واسطه و همزمان و بطور کامل میداند.

وجود نقشه، نظم و نظام در خلقت خدا و وجود عقل در انسان نشان دهندۀ علم مطلق خدا است. این شواهد و نشانه ها در دنیای جاندار و دنیای بی جان و در روابط این دو دنیا دیده میشوند. عالی ترین مظهر آن عقل انسان است. حضور مطلق خدا همچنین تائید کنندۀ علم مطلق او هم هست.

امثال 3:15 چشمان‌خداوند در همه‌جاست‌، و بر بدان‌و نیکان‌ می‌نگرد.

ارمیا 23:23-25  یهوه‌ می‌گوید: آیا من ‌خدای‌ نزدیک‌  هستم ‌و خدای‌ دور نی‌؟ و خداوند می‌گوید: آیا کسی‌ خویشتن‌ را در جای‌ مخفی‌ پنهان ‌تواند نمود ک ه‌من ‌او را نبینم‌ مگر من‌آسمان ‌و زمین‌ را مملّو نمی‌سازم‌؟

کتاب مقدس اعلام میکنه  که قدرت درک الهی نامحدود است (اشعیا 10:46) و هیچ چیز از او مخفی نیست (مزمور 5:147، عبرانیان 13:4) و حتی موهای سر ما شمرده شده است (متی 30:10).

کلام خدا در رابطه با نامحدود بودن علم خدا چنین میگوید:

اولاً  – خدا خودش را بطور کامل می شناسد. هیچ مخلوقی دربارۀ خودش اطلاع کامل ندارد ولی خدا اینطور نیست.

دوم – در تثلیث اقدس، پدر و پسر و روح القدس یکدیگر را بطور کامل می شناسند. فقط آنها در مورد یکدیگر اطلاعات کامل دارند. عیسی مسیح در متی 27:11 فرمود:

متی 27:11 کسی پسر را نمی شناسد به جز پدر و نه پدر را هیچ کس می شناسد غیر از پسر و کسی که پسر بخواهد بدو مکشوف سازد.

پولس در این رابطه میگوید:

اول قرنتیان 11:2 امور خدا را هیچ کس ندانسته است جز روح خدا.

ما در این آیات هر سه اقنوم، یا شخص در تثلیث را دیدیم که شناخت کامل از یکدیگر دارند.

خدا نه تنها از خودش اطلاع و شناخت کامل دارد بلکه نکتۀ سوم اینکه او تمام امور واقعی را میداند.

سوم – بله خدا به تمام امور واقف است. این علم یا آگاهی شامل موجودات  بی جان (مزمور 4:147)، حیوانات (مزمور 9:147)، انسان ها و تمام اعمال شان (مزمور 13:33-15، امثال 21:5)، فکرها و قلب های انسان ها (مزمور 1:139-4، امثال 3:15)، مشکلات و احتیاجات مردم (خروج 7:3، متی 8:6 و 32) می باشد.

چهارم – نکتۀ چهارم اینکه خدا از همۀ وقایع مطلع هست. مثلاً

خدا میدانست که اگر داود در قَعِیلّه بماند اهالی آنجا او را به شائول تسلیم میکردند (اول سموئیل 11:23و12).

عیسی میدانست که اگر اهالی صور و صیدون معجزاتی را که در بیت صیدا و خورزین انجام شد، می دیدند، توبه می کردند (متی 21:11).

نکتۀ دیگر تفاوت بین علم مطلق با خلق کردن و پیشدانی با تقدیر هست. باید بین اینها تفاوت قائل شد.

بعنوان مثال: بعضی از ایده آلیست ها بین علم و قدرت تفاوت قائل نیستند و معتقدند که علم و فکر همیشه به معنی قدرت خلاقه است. طبق نظر آنها خدا به وسیلۀ فکر کردن و دانستن، موجودات را خلق میکند. ولی باید دانست که داشتن یک استعداد و استفاده از آن با یکدیگر تفاوت دارند. بدین طریق خدا از وقایع ممکنه و همچنین از حوادث واقعی اطلاع دارد.

پنجمین مورد در رابطه با علم مطلق خدا این است که او از آینده نیز باخبر است.

پنجم – خدا از آینده باخبر است. از نظر انسان علم خدا در مورد آینده پیش دانی است ولی از نظر خدا چنین نیست زیرا او در عین حال همه چیز را میداند. او از ابتدا آینده را بطور کلی میدانست. اشعیا 9:46 و 10 در این مورد چنین میگوید:

اشعیا 9:46و10 و به‌یاد داشته ‌باشید که‌من‌ بارها شما را از رویدادهای‌ آینده ‌آگاه‌ ساخته‌ام‌. زیرا تنها من ‌خدا هستم‌ و کسی‌ دیگر مانند من ‌نیست‌ که‌ بتواند به‌شما بگوید در آینده‌ چه ‌رخ ‌خواهد داد. آنچه‌ بگویم‌ واقع ‌خواهد شد و هر چه‌ اراده ‌کنم ‌به ‌انجام ‌خواهد رسید.

خدا از ظهور کورش کبیر خبر داشت (اشعیا 26:44-7:45)، آمدن مسیح را میدانست (ملاکی 2:5) و از مصلوب شدن او بدست اشخاص بدکار باخبر بود (اعمال 23:2 و 18:3). در این مورد باید به دو نکته توجه داشته باشیم:

دو نکتۀ مهم در رابطه با پیش دانی خدا

نکتۀ اول) پیشدانی خدا دلیل و باعث وقوع حوادث نیست. دلیل وقایع انجام شده با ارادۀ آزاد این نیست که چون توسط خدا پیش بینی شده اند پس باید به وقوع بپیوندند، بلکه چون باید به وقوع بپیوندند توسط خدا پیشگویی شده اند.

نکتۀ دوم نیز تقریباً مثل نکتۀ اول است با این تفاوت که بر وقایع ناگوار، گناه و مسئولیت انسان اشاره دارد.

در این نکتۀ دوم در رابطه با پیش دانی خدا باید در نظر داشته باشیم که پیشگویی خدا در رابطه با وقایع ناگوار و گناه توجیهی برای سلب مسئولیت انسان نیست. بعبارتی این پیشگویی ها مسئولیت انسان را در مورد اعمالش از بین نمی برد.

سوالی که در اینجا معمولاً مطرح میشه اینه که هدف اصلی خدا از تمام کارهایی که میکنه چیست.

برای پاسخ به این سوال باید اول بدونیم که خدا چگونه عمل میکنه. از کلام خدا میفهمیم که: خدا به حکمت خود همه چیز را بوجود آورد.

امثال 19:3 خداوند به حکمت خود زمین را بنیاد نهاد و بهعقلخویش آسمان را بر قرار نمود.

در واقع حکمت خدا عبارت است از عقل الهی در انتخاب عالی ترین هدف ها و استفاده از مناسب ترین وسایل برای رسیدن به این هدفها، کلام خدا بما میگوید که بالاترین هدف خدا جلال یافتن اوست.

مکاشفه 11:4 ای خداوند، مستحقّی که جلال و اکرام و قوّت را بیابی، زیرا که تو همه موجودات را آفریده‌ای و محض اراده تو بودند که آفریده شدند.

در اینجا توجه شما رو به چند دلیل مبنی بر اینکه چرا خدا مستحق جلال یافتن است جلب میکنم.

دلایلی مبنی بر جلال یافتن خدا

1) خدا مستحق جلال است چون او آفرینندۀ همه چیز میباشد

نحمیا 6:9 تو تنها خداوند هستی‌. آسمانها و ستارگان‌را تو آفریدی‌؛ زمین‌ و دریا و موجودات‌آنها را تو به‌وجود آوردی‌؛ تو به‌همه‌اینها حیات‌ بخشیدی‌. تمام‌فرشتگان‌آسمان‌، تو را سجده‌می‌کنند.

2) خدا بخاطر تدابیر عالی اش مستحق جلال یافتن است

افسسیان 11:1 نقشه عالی خدا از همان ابتدا این بود که ما را برگزیند تا از آن او گردیم ، و چنانکه ملاحظه می کنیم ، او این نقشه را تحقق بخشیده است.

3) خدا بخاطر رستگاریش مستحق جلال یافتن است

اول قرنتیان 7:2 سخنان ما حکیمانه است ، زیرا از جانب خدا و درباره نقشه حکیمانه اوست ، نقشه ای که هدفش رساندن ما به حضور پرجلال خداست . اگر چه خدا این نقشه را پیش از آفرینش جهان برای نجات ما طرح کرده بود، اما در گذشته آن را بر هیچکس آشکار نساخته بود.

بنابراین نتیجه میگیریم که خدا بدلیل اینکه،

اول) خالق همه چیز هست،

دوم) تدابیر عالی برای ما دارد و

سوم) بدلیل نجات عظیمش برای انسان مستحق جلال یافتن هست.

حال میرسیم به مورد سوم از صفات الهی یعنی قدرت مطلق خدا

3- قدرت مطلق  (Omnipotence)

خدا دارای قدرت مطلق هست و میتواند هر کاری که بخواهد انجام دهد. از آنجائیکه اراده و خواست خدا به وسیلۀ ذات او محدود میشه، پس خدا کارهایی انجام میدهد که با کمالات او هماهنگی داره.

بنابراین میتونیم نتیجه بگیریم که کارهایی وجود داره که خدا نمیتواند انجام دهد چون با ذات الهی مغایرت داره.

مثلاً خدا نمیتواند در مورد ظلم و بی عدالتی خوشحال بشه (حبقوق 13:1)، نمیتواند خودش را انکار کند (دوم تیموتاوس 13:2) یا دروغ بگوید (تیطس 2:1،  عبرانیان 18:6) و شخصی رو به گناه وسوسه کند یا مورد وسوسه قرار بگیره (یعقوب 13:1).

همچنین نمیتواند کارهای نامعقول و ضد و نقیض انجام دهد مانند خلق کردن روح مادی، بوجود آوردن سنگی که احساس داشته باشد، مربعی که در عین حال دایره باشد، حقیقتی که در عین حال دروغ باشد. انجام چنین کارهای ضد و نقیضی نشانۀ قادر بودن نیستند و به همین دلیل ضعف یا محدودیتی در قادر مطلق بودن خدا هم، محسوب نمی شوند.

کتاب مقدس به وضوح تعلیم می دهد که خدا قادر مطلق است. مثلاً در پیدایش 1:17 میخوانیم که خداوند “قادر مطلق” خوانده شده است و ایوب 2:42 میگوید هر چه بخواهد انجام میدهد، متی 26:19 میگوید: زیرا نزد او همه چیز ممکن است، ارمیا 17:32 نیز تائید میکند که  هیچ امری برای او مشکل نیست.

در واقع ما داریم از خدایی صحبت میکنیم که در برابر همه چیز حاکمیت مطلق دارد و فرمانروایی میکند. در این رابطه مکاشفه 6:19 چنین میگوید:

مکاشفه 6:19 و شنیدم چون آواز جمعی کثیر و چون آواز آبهای فراوان و چون آواز رعدهای شدید که می‌گفتند، هَلِّلویاه، زیرا خداوند خدای ما قادر مطلق، سلطنت گرفته است!

نکتۀ دیگه در این رابطه که باید بهش توجه داشته باشیم اینه که بین قدرت مطلقۀ خدا و قدرت با واسطۀ او تفاوت وجود دارد.

قدرت مطلق عبارت از این است که خدا مستقیماً و بدون واسطه کار میکند مانند خلق کردن، انجام معجزات، مکاشفۀ مستقیم، الهام و تولد تازه.

کارهایی که خدا بطور غیر مستقیم انجام میدهد اعمال باواسطه خوانده می شوند که دارای علل ثانویه هستند.

ایمانداران بارها تشویق شده اند که در تمام قسمت های زندگی به قدرت خلق کننده و حفظ کننده و تامین کنندۀ الهی متکی باشند.

افسسیان 20:3 حال ، خدا را جلال باد که قادر است بوسیله آن قدرت عظیمی که در ما کار می کند، برای ما کارهایی بسیار فراتر از خواست و امید و فکر ما انجام دهد.

قادر مطلق بودن خدا برای ما مسیحیان منبع تسلی و امید هست، ولی برای بی ایمانان چنین خدای نیرومندی، باعث هراس هست.

متی 27:16 زیرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتّفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد.

در کتاب مقدس میخوانیم که حتی دیوها از ترس خدا می لرزند (یعقوب 19:2) چون از قدرت او باخبرند (متی 29:8).

کلام خدا میگوید که روزی خواهد رسید که نیرومندترین و بزرگ ترین اشخاص، خود را از حضور او مخفی خواهند کرد (مکاشفه 15:6-17 مقایسه شود با اشعیا 10:2-21) و هر  زانویی بنام عیسی خم خواهد شد. (فیلیپیان 10:2).

آخرین صفت خدا که جنبۀ اخلاقی نداره تغییر ناپذیری اوست.

4- تغییرناپذیری  (Immutability)

خدا از نظر ذات و صفات و آگاهی و اراده تغییر ناپذیر است. هر تغییری یا به طرف خوبی است یا به طرف بدی، ولی خدا نمیتواند نه بطرف بدی و نه بطرف خوبی تغییر کند، چون او کامل هست. او از هر تاثیری بالاتر است و هیچ احتمال تغییری در او وجود ندارد. خدا نمیتواند بیشتر یا کمتر حکیم یا مقدس یا عادل یا رحیم و راستگو بشود. نقشه ها و هدفهای او غیر قابل تغییرند.

تغییرناپذیری خدا به علت ساده بودن ذات اوست. ما انسانها تشکیل شدیم از روح که غیر مادیست و بدن که مادی است. ولی خدا واحد است و تغییر نمی کند.

یک علت دیگر تغییرناپذیری خدا عبارت است از واجب الوجود بودن و قائم به ذات بودن او. قبلاً هم اشاره کردیم که خدا ذاتاً وجود دارد و وجود او را هیچ علتی نیست.

کمال مطلق خدا، دلیل دیگری از تغییرناپذیری اوست. برای او نه پیشرفت وجود دارد و نه انحطاط. هر تغییری در صفات او باعث تنزل او از مقام الوهیت بحساب میآید. هر تغییری در هدف ها و نقشه های او به این معنی خواهد بود که در حکمت و نیکویی و قدوسیت او نقصانی حاصل شده است.

کلام خدا در رابطه با جنبه های مختلف تغییر ناپذیری خدا چنین میگوید:

در او هیچ تغییری وجود ندارد (یعقوب 17:1). هیچ تغییری در صفات (مزمور 26:102و27) و در قدرت (رومیان 20:4و21) و در نقشه ها و هدف ها (اشعیا 10:46) و وعده ها (دوم قرنتیان 20:1) و محبت و رحمت (مزمور 17:103)  و عدالت خدا ( اشعیا 17:28) بوجود نمی آید.

نکته ای که در اینجا باید بهش اشاره کنم اینه که، تغییر ناپذیری را نباید با بی حرکت بودن اشتباه گرفت. وقتی ما میگیم که خدا تغییرناپذیر هست به این منظور نیست که فکر کنیم او غیرفعال و در حالت سکون قرار دارد. کتاب مقدس بما میگوید که خدا فعال است و با انسان، که بر خلاف خدا دائم در حال تغییر و تحول هست، رابطه برقرار میکنه.

اما در مورد رابطۀ خدای تغییرناپذیر با انسان تغییر پذیر نکاتی وجود داره که مایلم بهشون اشاره کنم:

رابطۀ خدای تغییرناپذیر با انسان تغییرپذیر

– خدا نمیتواند پشیمان شود و ارادۀ خود را عوض کند

اعداد 19:23 خدا انسان‌نیست‌ که ‌دروغ ‌بگوید. و از بنی‌آدم‌ نیست‌ که ‌به‌اراده‌ خود تغییر بدهد. آیا او سخنی‌ گفته ‌باشد و  نکند؟ یا چیزی‌ فرموده ‌باشد و استوار ننماید؟

خدا در مقابل انسانی که از بدی به نیکی و یا از نیکی به سوی بدی رو می آورد، تغییر روش نشان میدهد. بعنوان مثال:

در پیدایش 5:6-7 هنگامی کهخداوند دید مردم غرق در گناهند و دایماً بسوی زشتیها و پلیدیها میروند، از آفرینش انسان متأسف و محزون شد. پس خداوند فرمود: «منانسانی را کهآفریدهام از روی زمین محو میکنم.

در کتاب خروج باب 32 میخوانیم که قوم اسرائیل با رهبری هارون گوساله ای طلایی میسازند و او را بجای خدا پرستش میکنند. خداوند با دیدن این امر آنقدر متاثر میشود که تصمیم میگیرد همۀ آنها را هلاک کند اما موسی برای قومش شفاعت میکند و در آیۀ 14 میخوانیم که خدا منصرف میشود. (همچنین موارد نظیر این را میتوان در ارمیا 18 در مورد گل و کوزه گر، یوئیل نبی 13:2 و یونس 10:3 مطالعه کنید)

نکتۀ دیگه در این رابطه اینه که، منظور ما از تغییرناپذیری خدا، یعنی خدا همیشه کار صحیح انجام میده و در رفتار با مخلوقاتش به صفات و خصوصیات و طرز رفتار آنها توجه دارد. بنابراین، تهدیدات او گاهی شرطی هستند، مانند تهدید به نابودی اسرائیل (خروج 9:32-14) و نابودی نینوا (یونس 2:1 و 4:3و10).

خب این بود صفات خدا که جنبۀ اخلاقی ندارند.

1) قدوسیت خدا 2) عدالت خدا 3) نیکویی خدا و 4) حقیقت خدا هستند.

بخش دوم- صفات اخلاقی خدا

پس اولین صفت اخلاقی ای که با هم بررسی میکنیم قدوسیت خداست.

1- قدوسیت خدا

خدا بدلیل قدوسیتش از یک طرف از تمام مخلوقات خود کاملاً جدا و متعال است و همچنین از طرف دیگر، از تمام پلیدی های اخلاقی و هر نوع گناه مُنَزَه است.

اما قدوسیت خدا در واقع صفتی جدا از سایر صفاتش نیست. و این کمال ذات او را نشان می دهد. در خدا پاکی ذات الهی بر اراده و عمل او تقدم دارد. خدا خوبی را به خاطر خوب بودن اراده نمیکند و همچنین خوبی فقط به خاطر اینکه خدا آن را اراده کرده است خوب نیست. اگر اینطور میبود قدوسیت خدا یا بالاتر از او یا اینکه اختیاری و یا متغیر به حساب میآمد.

قدوسیت مهم ترین صفت الهی است. این صفتی است که خدا میخواهد به وسیلۀ آن شناخته شود.

لاویان 44:11 زیرا من‌یهوه‌ خدای‌ شما هستم‌، پس‌خود را تقدیس‌ نمایید.

آیات برای مطالعۀ بیشتر یوشع 19:24، اول سموئیل 20:6، مزمور 3:22، اشعیا 25:40، حزفیال 7:39، حبقوق 12:1).

خدا برای درک قدوسیتش در عهدعتیق دستوراتی به مردم داد:

دستورات داده شده به مردم برای درک قدوسیت خدا

حدودی که در کوه سینا هنگام نزول الهی بر آن تعیین شد (خروج 12:19-25)،

تقسیم خیمۀ اجتماع و هیکل به قدس و قدس الاقداس (خروج 33:26)

تعیین قربانی هایی که در موقع رفتن به حضور خدا لازم بود (لاویان بابهای 1-7)،

تعیین کاهنان برای واسطه شدن در میان خدا و مردم (لاویان بابهای 8-10)،

قوانین متعدد دربارۀ پاکی (لاویان بابهای 11-15)،

اعیاد اسرائیل (لاویان 23)

تنها در کتاب اشعیای نبی، خداوند  حدود سی بار “قدوس” خوانده شده است.

در عهدجدید هم تاکیداتی در رابطه با قدوسیت خدا وجود دارد مثلاً یوحنا در انجیل یوحنا 5:1 اعلام میکند که “خدا نور است و هیچ ظلمت در وی هرگز نیست”. فرشتگان در کنار تخت خدا او را اینطور تمجید میکنند: “فدوس، قدوس، قدوس” (اشعیا 3:6، مکاشفه 8:4).

پس، با توجه به اینکه قدوسیت الهی صفت اصلی خدا است، باید آن را از سایر صفات مانند محبت و قدرت و ارادۀ خدا بالاتر بدانیم. در واقع قدوسیت نقش تنظیم کنندۀ سایر صفات را دارد، چون حاکمیت الهی بر مبنای قدوسیت قرار دارد.

از قدوسیت خدا میتوان سه نکتۀ مهم را نتیجه گرفت:

1 – بین خدا و انسان گناهکار جدایی وجود دارد  و این جدایی دو جانبه است (اشعیا 1:59و2، حبقوق 13:1). قبل از گناه، انسان و خدا با یکدیگر مصاحبت داشتند ولی الان این مصاحبت از بین رفته و غیر ممکن شده است.

2 – انسان برای نزدیکی به خدا، به یک واسطه احتیاج دارد. انسان هیچ وقت به تنهایی قادر نیست به آن درجه از قدوسیتی که برای نزدیک شدن به خدا لازم است دسترسی پیدا کند. ولی مسیح این مسئله را حل کرده است. (رومیان 2:5، افسسیان 18:2، عبرانیان 19:10و20).

چون خدا قدوس است، پس کفاره لازم است و این کار از طریق محبت الهی توسط مسیح بر روی صلیب انجام شد. (رومیان 6:5-8، افسسیان 1:2-9، اول پطرس 18:3).

3 در عبرانیان 28:12 میخوانیم که در موقع نزدیک شدن به خدا باید با “خوف و احترام” عمل کنیم. درک صحیح قدوسیت خدا باعث میشود که به گناهکار بودن خود پی ببریم (مزمور 18:66، اول یوحنا 5:1-7). در این مورد بهترین نمونه ها عبارتند از ایوب (3:40-5) و اشعیا 5:6-7) و پطرس (لوقا 8:5). وقتی قدوسیت خدا را به طوری که در کتاب مقدس ذکر شده به طور صحیح درک کنیم این امر ما را به فروتنی و خرد شدن و اعتراف می کشاند.

خب این بود مطالعۀ ما در مورد صفت قدوسیت خدا، صفت دومی که میخواهیم به آن بپردازیم عدالت خداست.

2- عدالت

عدالت خدا آن جنبه از قدوسیت خدا است که در رفتارش با مخلوقات دیده میشود، در کلام خدا این صفت بارها به خدا نسبت داده شده است (دوم تواریخ 6:12، عزرا 15:9، نحمیا 33:9، اشعیا 21:45، دانیال 14:9، یوحنا 25:17، دوم تیموتاوس 8:4، مکاشفه 5:16).

ابراهیم در پیدایش 25:18 از خدا سوال میکند “آیا داور تمام جهان انصاف نخواهد کرد؟”. سرایندۀ مزامیر اعلام میدارد “عدالت و انصاف اساس تخت تو است” (مزمور 14:89 و 2:97).

خدا قوانین اخلاقی و عادلانه برای ارادۀ جهان تعیین کرده و برای اجرای آنها ترتیباتی داده است. به همین دلیل قوانین خود را از طریق پاداش و مجازات اجرا می کند. کلام خدا بما میگوید که پاداش های خدا عادلانه است (تثنیه 9:7-13، دوم تواریخ 15:6، مزمور 11:58، متی 21:25، رومیان 7:2، عبرانیان 26:11). پاداش عادلانه بر اساس محبت الهی قرار دارد و محدود به لیاقت انسان نمی باشد.

مجازات های خدا هم عادلانه است و نشان دهندۀ غضب الهی میباشد. (پیدایش 17:2، خروج 7:34، حزقیان 4:18، رومیان 32:1 و 8:2 و 9، دوم تسالونیکیان 8:1). خدا نمیتواند قانونی وضع نماید و مجازاتی تعیین کند و بعد در صورت شکسته شدن قانون، از اجرای مجازاتش خودداری کنه. وقتی که قانون شکسته می شود شخص خاطی یا باید مجازات شود و یا کفاره بگذراند.

بعبارتی، عدالت ایجاب می کنه که گناهکار مجازات بشه ولی امکان دارد که شخص دیگری گناه را کفاره کنه، همان کاری که مسیح انجام داده است (اشعیا 6:53، مرقس 45:10، رومیان 8:5، اول پطرس 24:2).

عدالت خدا در کتاب مقدس بصورتهای مختلف بیان شده. مثلاً:

در مجازات شریران (مکاشفه 5:16-7)،

درحمایت از قوم خود در مقابل بدکاران (مزمور 1:129-3)،

دربخشیدن گناه توبه کاران (اول یوحنا 9:1)،

درحفظ وعده هایی که به فرزندان خود داده است (نحمیا 7:9-9)

و در دادن پاداش به ایمانداران (عبرانیان 10:6) روشن میگردد.

عده ای ممکن است تصور کنند که مهم ترین هدف مجازات عبارت است از اصلاح خطاکار ولی باید دانست که مهم ترین هدف از اجرای مجازات حفظ عدالت است.

عدالت خدا باعث تشویق ایمانداران میشه، چون میفهمند که داوری های خدا عادلانه است (اعمال 31:17)، و متوجه می شوند که در عدالت مسیح محفوظ هستند (یوحنا 24:17، اول قرنتیان 30:1، دوم قرنتیان 21:5) و همچنین  اطمینان پیدا میکنند که کارهای عادلانه ای که انجام داده اند هرگز فراموش نمیشه (امثال 17:19، عبرانیان 10:6، مکاشفه 8:19).

سومین صفتی که میخوام بهش اشاره کنم نیکویی خداست.

3- نیکویی خدا

اگر از یک دیدگاه کلی بخواهیم نیکویی خدا را در نظر بگیریم، شامل تمام صفاتی است که در یک شخصیت ایده آل وجود دارد مثلاً: قدوسیت خدا، عدالت، حقیقت، محبت، نیک خواهی، شفقت و فیض الهی. احتمالاً به همین معنای کلی است که عیسی در مرقس 18:10  به حاکم جوان گفت “چرا مرا نیکو گفتی؟ و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط”.

اما بخاطر ضیق وقت، در این قسمت میخواهیم به مفهوم محدودتر نیکویی خدا، یعنی بررسی چهار صفت آن که شامل محبت، نیک خواهی، شفقت و فیض او را با هم مطالعه کنیم.

الف – محبت خدا – محبت خدا از کمالات الهی است که ذاتاً در او وجود دارد. فقط یک انگیزۀ احساسی نیست بلکه عاطفه ای عقلانی و ارادی هست که براساس حقیقت و قدوسیت او قرار دارد و با انتخاب آزاد الهی ظاهر میشه. این به آن معنی نیست که در خدا احساسات وجود ندارد چون محبت واقعی شامل احساسات هم میباشد. اگر در خدا هیچ احساساتی وجود نداشته باشد محبت هم وجود نخواهد داشت. محبت خدا نسبت به قومش از این حقیقت معلوم میشود که از گناهان آنها غمگین میشود (اشعیا 9:63و10، افسسیان 30:4).

محبت خدا، در مرحلۀ اول در بین اقانیم یا سه شخص تثلیث ابراز میشه. پس برای ابراز محبت خدا احتیاجی به وجود کائنات و انسان نیست.

کتاب مقدس بارها به محبت خدا اشاره میکند. بعنوان مثال:

دوم قرنتیان 11:13 خدا را “خدای محبت” میخواند

و اول یوحنا 10:4  اعلام میدارد که “خدا محبت است”

خدای کتاب مقدس به بت های امتها که سرشار از تنفر و خشم بودند و به خدایان فلاسفه که سرد و بی تفاوت هستند هیچ گونه شباهتی ندارند.

اطمینان در مورد محبت خدا باعث تسلی ایمانداران میگردد (رومیان 35:8-39). خدای محبت نسبت به فرزندان خود بی احساس نیست.

صفت بعدی در رابطه با نیکویی خدا نیک خواهی اوست.

ب – نیک خواهی خدا – چون خدا نیکوست، با تمام مخلوقات خود با لطف و مهربانی رفتار میکند. کلام خدا میگوید:

مزمور 9:145، 15 خداوند برای همگان نیکو است و رحمت های وی بر همه اعمال وی است … چشمان همگان منتظر تو میباشد و تو طعام ایشان را در موسمش میدهی. دست خویش را باز میکنی و آرزوی همه زندگان را سیر می نمایی.

جهان هستی ساختۀ دست خدا است و کاملاً نیکوست (پیدایش 31:1). خدا نمی تواند از ساختۀ دست خود نفرت داشته باشد (ایوب 3:10 و 15:14). نیک خواهی خدا از این فهمیده میشود که در فکر آسایش مخلوقاتش هست و احتیاجات همه را طبق شرایطی که دارند برآورده می کنه (ایوب 41:38، مزمور 21:104 و 15:145، متی 26:6).

یک نکتۀ جالب در رابطه با نیکخواهی خدا اینه که، نیکخواهی خدا فقط به ایمانداران محدود نمیشه: در دو آیۀ متی 45:5 و اعمال 17:14 میخوانیم که:

زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند.

صفت دیگر نیکویی خدا شفقت یا رحمت اوست.

ج – شفقت یا رحمت خدا – شفقت یا رحمت خدا عبارت است از نیکویی او که نسبت به کسانی که در بدبختی و ناراحتی هستند ابراز میشود. کلماتی مثل مهربانی، دلسوزی و همدردی که در کتاب مقدس استفاده شده، اشاره به رحمت خدا میکنند.

رحمت از صفات واجب و ابدی وجود کامل الهی است، ولی اجرای رحمت بستگی به ارادۀ خدا دارد. اگر رحمت رایگان و بلاعوض نباشد، دیگر رحمت نیست چون بصورت قرض در میآید. کتاب مقدس در این رابطه میگوید.

نمونه هایی از آیات کتاب مقدس در رابطه با رحمت خدا

که خدا “در رحمانیت دولتمند” است (افسسیان 4:2)،

خدا “به غایت مهرابان و کریم” است (یعقوب 11:5)

خدا دارای “رحمت عظیم” می باشد (اول پطرس 3:1)

خدا نسبت به اسرائیل (مزمور 13:102) و امت ها (رومیان 30:11و31) و تمام کسانی که از او می ترسند (مزمور 17:103، لوقا 50:1) و در جستجوی نجات او هستند (اشعیا 7:55) رحمت دارد.

 

 این اصطلاح غالباً در درودها و دعاهای برکت مورد استفاده قرار میگیرد ( غلاطیان 16:6، اول تیموتاوس 2:1، دوم یوحنا 3، و رسالۀ یهودا آیۀ 2).

صفت دیگر نیکویی خدا فیض یا لطف اوست:

د – فیض خدا – فیض خدا عبارت است از نیکویی او نسبت به کسانی که شایستگی آن را ندارند.

در اینجا لازم میدونم که توضیح مختصری در مورد تفاوت فیض و رحمت خدا عرض کنم.

تفاوت فیض با رحمت خدا  این است که، فیض خدا برای خطای شخص گناهکار است اما رحمت خدا بخاطر شرایط بد و وضع ترحم آمیز زندگی اوست.

کتاب مقدس به فیض خدا اینگونه اشاره میکند:

اشارات کتاب مقدس به فیض خدا

افسسیان 6:1 از “جلال فیض خود (خدا)”

افسسیان 7:2  “دولت بی نهایت فیض “خدا)”

اول پطرس 10:4 “فیض گوناگون خدا”

اول پطرس 12:5 “فیض حقیقی خدا”

اجرای فیض، مانند رحمت، بستگی به میل خدا دارد. خدا در تمام اعمال خود باید قدوسیت داشته باشد ولی می تواند در مورد گناهکار در صورتی که مایل باشد با فیض رفتار نماید. از کتاب مقدس می فهمیم که فیض خدا نسبت به تمام مردم، به این گونه انجام میشه:

فیض خدا در رابطه با مردم

صبر دارد و مجازات گناه را به تاخیر می اندازد (خروج 6:34، رومیان 4:2)

به مردم عطایا و استعدادها می بخشد، (اول قرنتیان 12 و افسسیان 4)

بجای اینکه فوراً داوری نماید برکاتی بر آنها می باراند (عبرانیان 7:6)،

نجات می بخشد (اول یوحنا 2:2)،

بعلاوه کتاب مقدس تعلیم می دهد که فیض خدا به طور منحصر به فرد به کسانی اعمال میشه که بر حسب تقدیر الهی برای نجات برگزیده شده اند  (افسسیان 4:1-6). بعنوان مثال:

کاربرد ویژۀ فیض الهی در زندگی برگزیدگان خدا

در افسسیان 7:1و8 میخوانیم که به وسیلۀ این فیض، برگزیدگان بخشیده می شوند

نجات می یابند (اعمال 27:18، افسسیان 7:2و8)

تقدیس کرده می شوند (رومیان 21:5، تیطس 11:2و12)

پایدار می مانند (دوم قرنتیان 9:12)

خدمت میکنند (رومیان 6:12، اول پطرس 10:4و11)

جلال می یابند یعنی به آسمان برده میشوند و به خدا می پیوندند (اول پطرس 13:1)

این مواردی عرض کردم اشاره به فیض مخصوص الهی داره.

اصطلاح فیض هم مثل رحمت غالباً برای درود و دعای برکت مورد استفاده قرار میگیرد (اول قرنتیان 3:1 و 23:16، افسسیان 2:1، فلیمون 25، مکاشفه 4:1 و 21:22).

خب پس از بررسی سه صفت اخلاقی خدا یعنی 1) قدوسیت 2) عدالت و 3) نیکویی او، به آخرین صفت یعنی حقیقت خدا میرسیم.

4- حقیقت خدا

کتاب مقدس میگوید خدا حقیقت است. دانش، گفته ها و اعمال خدا همیشه با حقیقت مطابقت دارند. حقیقت خدا نه فقط پایۀ ایمان ما مسیحیان هست بلکه اساس هر نوع معرفت هم به حساب میاد. حقیقت بودن خدا به این معنی است که او واقعاً خدا است. خدا سرچشمۀ تمام حقایق هست.

اعتقاد به اینکه این جهان یک جهان واقعی است و اینکه احساسات، آگاهی، اشیاء و موجودات، واقعی هستند، بر مبنای حقیقت بودن خدا قرار دارد.

بعبارت دیگر ما در جهانی زندگی میکنیم که حقیقت دارد. عدۀ زیادی این سوال پیلاطس را تکرار میکنند: “راستی (یعنی حقیقت) چیست؟” (یوحنا 38:18. پاسخ بسیار ساده است، راستی یا حقیقت نهایی، خود خدا است.

هم ذات انسان و هم کتاب مقدس شهادت میدهند که خدا حقیقت است. انسان باید بپذیره که جهان هستی دارای یک قانونگذار واقعی میباشد.

عیسی تائید کرد که خدا “خدای واحد حقیقی” است (یوحنا 3:17).

یوحنای رسول می فرماید “در حق” هستیم (اول یوحنا 20:5).

قبلاً هم اشاره کردیم که مکاشفۀ الهی در طبیعت، در وجدان انسان و در کتاب مقدس درست و قابل اعتماد است (مزمور 5:31، عبرانیان 17:6و18).

کتاب مقدس علاوه بر مکاشفه خدا ما را تشویق میکند که به امانت او هم اعتماد کنیم.

منظور از امانت خدا این است که او تمام وعده های خود را انجام میدهد، خواه این وعده ها در کلام او صریح باشد و یا به طور ضمنی از کلامش فهمیده شود (تثنیه 9:7، اشعیا 1:25.

در این رابطه یوشع به زیبایی بیان میکند که:

یوشع 45:21 از جمیع سخنان نیکویی که خداوند به خاندان اسرائیل گفته بود سخنی به زمین نیفتاد بلکه همه واقع شد.

حالا سوالی که پیش می آید اینه که

اگر خدا به تمام سخنانش عمل میکنه چرا بعضی از وعده ها و تهدیدات او عملی نمی شوند؟

پاسخ اینه که وعده ها و تهدیدات خدا اگر قطعی باشند حتماً عملی خواهند شد ولی اگر مشروط باشند اجرای آنها منوط به اطاعت یا توبۀ اشخاص مورد نظر خواهد بود. (یونس 4:3).

در نهایت نباید فراموش کرد که هیچ کس نمی تواند اسرار الهی را به طور کامل درک نماید! پولس رسول فریاد برمی آورد:

رومیان 33:11و36 وه که چه خدای پرجلالی داریم! حکمت و دانش و ثروت او چه عظیم است! مشیت و راه های او فوق ادراک ماست! … هر چه هست از خداست؛ وجود همه چیز به قدرت او وابسته است و همه چیز برای شکوه و جلال اوست. ستایش بی پایان بر او باد! آمین. (ترجمۀ تفسیری)

تا اینجا ابتدا صفات الهی رو با هم بررسی کردیم. در رابطه با آن صفاتی که جنبۀ اخلاقی ندارند مثل حضور مطلق خدا، علم مطلق خدا، قدرت مطلق خدا و تغییرناپذیری خدا رو مطالعه کردیم و سپس در رابطه با صفات اخلاقی خدا، صفاتی چون  قدوسیت، عدالت، نیکویی و حقیقت او را مورد بررسی قرار دادیم.

ما مسیحیان که فرزندان خدا نامیده شدیم در حضور پر جلال الهی، به زانو در می آئیم و او را بعنوان خدای دانای مطلق عبادت میکنیم.

خدا با محبت ابدی و ازلی خود و با قدرت مطلق، اعمال نیک و خیرخواهانه اش همیشه به فکر ماست تا به تمام وعده هایی که داده عمل کند. و ما مسیحیان با این حقیقت پیوسته خوش و شاد هستیم.

موضوع درس آینده  وحدانیت و تثلیث از ماهیت خدا می باشد