الهیات مسیحی

درس نوزدهم

انسان شناسی (قسمت چهارم)

سقوط انسان (بخش دوم): منشا و نتایج فوری سقوط انسان

در جلسۀ گذشته دلیل سقوط انسان و ماهیت گناه را بطور مفصل مورد بحث و بررسی قرار دادیم و از کتاب مقدس نتیجه گرفتیم که انسان بر اثر خطای آدم گرفتار گناه شد.

هرچند عقل انسان مجبور است وجود گناه را قبول کند، ولی نمیتواند منبع و علت وجود آن را در ذات انسان روشن سازد.

پس سوال این است که منشا گناه و نتایج فوری آن برای والدین اولیۀ ما چه بوده است؟

مطالعۀ امروز ما که چهارمین قسمت از مبحث انسان شناسی است، اختصاص به پاسخ این سوال دارد که در دو بخش انجام خواهد شد.

بخش اول عنوانش هست   سرچشمۀ گناه در اقدام شخصی آدم و

عنوان بخش دوم نتایج فوری گناه آدم نام داره

در بخش اول ابتدا به مطالعۀ سه نظریۀ غلط در رابطه با سرچشمۀ گناه خواهیم پرداخت:

اولین نظریۀ غلط گناه ابدی است نام داره

دومین نظریۀ غلط سرچشمۀ گناه محدودیت جسمی و اخلاقی انسان است

و عنوان سومین نظریۀ غلط سرچشمۀ گناه هوسهای انسان است نام داره.

پس از بررسی این نظریه های غلط، آموزۀ کتاب مقدس را در رابطه با سرچشمۀ گناه مطالعه میکنیم و بعد از آن به بخش دوم یعنی نتایج فوری گناه آدم و چهار تاثیر عمدۀ آن خواهیم پرداخت که شامل این عناوین هستند::

1) تاثیر گناه بر رابطۀ آدم و حوا با خدا

2) تاثیر گناه بر روی ذات آدم و حوا

3) تاثیر گناه بر روی بدنهای آدم و حوا

و در نهایت  

4) تاثیر گناه بر روی محیط زیست انسان رو مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.

پس توجه شما رو به مطالعۀ بخش اول یعنی سرچشمۀ گناه در اقدام شخصی آدم جلب میکنم.

بخش اول – سرچشمه گناه در اقدام شخصی آدم

همانطور که در ابتدای برنامه اشاره کردم، گناه یک واقعیت است، اما سوالی که میخواهیم به آن پاسخ بدیم اینه که گناه از کجا در میان بشر پدیدار شد؟

در این مورد نظرات مختلفی وجود دارد که میخوام همانطور که در رئوس مطالب عرض کردم ابتدا به سه نظریۀ غلط در رابطه با سرچشمۀ گناه اشاره ای بکنم و بعد به بررسی نظرکتاب مقدس در این رابطه بپردازم.

پس به مطالعۀ اولین نظریه غلط تحت عنوان گناه ابدی است میپردازیم.

اولین نظریۀ غلط گناه ابدی است

مکتب ثنویت معتقد است که دو اصل قائم به ذات و ابدی به نامهای نیکی و بدی وجود دارند. در عقاید ایرانی این دو اصل به صورتهای نور و ظلمت بیان شده اند. در این نظریه، ماده ذاتاً بد شمرده می شود. جالبِ که بدونیم، ناستیک ها و مانَوی ها این عقیده را پذیرفتند. طبق این نظریه، گناه همیشه وجود داشته است. نیکی و بدی از ازل با هم در تضاد بوده اند و این جریان ادامه خواهد داشت. طبق این نظریۀ غلط دو عنصر نیک و بد یکدیگر را محدود می کنند ولی هیچ یک به طور قطع بر دیگری پیروز نمی شود. این عقیده به علت مشکلِ شناسایی منشاء شر یا بدی به وجود آمده که در آن سعی در حفظ وجود خدای قادر مطلق و قدوس دیده می شود.

ولی همانطور که می بینید، این نظریه غلط، خدا را یک وجود محدود و متکی به غیر می کند. همه ما میدونیم که بودن دو وجود نامحدود و هم طبقه امکان پذیر نیست. امکان نداره که خدا هم قادر مطلق و هم محدود به موجود غیری باشد که نه خودش آفریده و نه می تواند آنرا کنترل کند.

به علاوه، این نظریه غلط، اعتقاد به گناه بعنوان یک شرارت اخلاقی را از بین میبرد. اگر گناه جزو لاینفک ذات ما باشه، آنوقت گناه، نمیتواند یک شرارت اخلاقی بحساب بیاید. چون مسئولیت انسان در قبال گناه از بین می رود. بعبارتی باید گفت که اگر گناه از ابتدای خلقت انسان، ضروری بوده، دیگر انسان مسئول گناهکار بودن خود نخواهد بود. چون در اینصورت، گناه جزو ذات انسان به شمار می آید و در واقع دیگر گناه نیست. همچنین اگر گناه بعنوان خطای انسان پذیرفته نشود، قائل شدن مسئولیت اخلاقی برای انسان هم مفهومی نخواهد داشت. بنابراین نظریۀ ابدی بودن گناه در مکتب ثنویت مردود میباشد.

عنوان دومین نظریۀ غلط سرچشمۀ گناه محدودیت جسمی و اخلاقی انسان است نام داره.

دومین نظریۀ غلط  سرچشمۀ گناه محدودیت جسمی و اخلاقی انسان است

لایبنیتز و اسپینوزا معتقدند که گناه بر اثر محدودیت جسمی و اخلاقی انسان بوجود آمده است.

پیروان این نظریه غلط معتقدند که خدا بعنوان ذات مطلق و نامحدود، کاملاً نیکو است ولی سایر مخلوقات بدلیل محدود بودنشان دارای شرارت و گناه هستند.

بنابر نظر مکتب همه خدایی، خدا نمیتواند چیزی بیافریند که نامحدود باشد. این امر در محدودیت بدنی و وضعیت اخلاقی انسان دیده می شود.

پیروان این مکتب همچنین معتقدند که وجود شرارت برای وجود نیکی ضروری است، چون اگر بدی نباشد، قادر نخواهیم بود خوبی را درک کنیم. به همین دلیل وجود بدی برای تربیت انسان نه تنها لازم بلکه وسیله ای برای پیشرفت او نیز هست.

اما باید گفت که این نظریه غلط، به تفاوت موجود میان امور مادی و اخلاقی توجهی ندارد. بدهی است که انسان از نظر بدنی دارای نقص و محدودیت می باشد، اما این به آن معنی نیست که از لحاظ اخلاقی هم باید دارای نقص و محدودیت باشد. چرا؟ چون اگر انسان می خواست، میتوانست کاملاً خدا را اطاعت کند. در نتیجه، علت وجود گناه او، محدود و ناقص بودن ذات اخلاقی اش نبود.

بعلاوه، از آنجائیکه این نظریۀ غلطِ مکتب همه خدایی که خدا را تنها ذات نامحدود می داند، نیکی و بدی را نیز جزو ذات خدا میشمارد.

ضمناً، آنچه برای نیکی لازم هست، شرارت نیست، بلکه برعکس، امکان وجود شرارت، لازمۀ نیکی است.

همانطور که قبلاً هم اشاره شد، کتاب مقدس یک خدای شخصی را که خالق انسان است، معرفی میکند، و نیز انسان را به وجود آورندۀ گناه خود میداند. پس با این توصیفات نتیجه میگیریم که محدودیت جسمی و اخلاقی انسان، سرچشمۀ شرارت و گناه نیست.

حالا به بررسی سومین نظریۀ غلط که سرچشمۀ گناه هوسهای انسان است“، می پردازیم.

سومین نظریۀ غلط سرچشمۀ گناه هوسهای انسان است

عده ای از متفکرین معاصر، شرارت اخلاقی انسان را، میراث اجداد حیوانی انسان میدانند. الهیات دانان گذشته، گناه را نتیجه ارتباط روح با جسم می دانستند.

آقای فردریک شلایرماخر الهیات دان آلمانی که در سالهای 1768 الی 1834 زندگی کرد معتقد بود که گناه از هوس های انسان سرچشمه می گیرد و به همین دلیل هوس ها را، شریر و بد میدانست.

هر چند هوس ها، غالباً وسیله ای برای ارتکاب گناهند، اما به خودی خود سرچشمه گناه نیستند.

بعلاوه این نظریه غلط، بخاطر مقابله با هوس بعنوان سرچشمۀ گناه، به انجام اعمالی نظیر ریاضت بدنی برای تضعیف قدرت هوس، روی می آورد.

این نظریۀ غلط، بجای روشن ساختن منشاء گناه، وجود گناه را انکار میکند، چون اگر معتقد باشیم که گناه از ذات اصلی انسان سرچشمه می گیرد، آن را یک بدبختی و نه خطا، خواهیم دانست.

در نهایت باید به این تعلیم کتاب مقدس توجه داشت که در ابتدای آفرینش، گناه در انسان وجود نداشت، بلکه بر اثر انتخاب آزادانۀ آدم به وجود آمد. در نتیجه هوسهای انسان نمی توانند سرچشمۀ گناه باشند.

ببب حال به بررسی آموزۀ کتاب مقدس تحت عنوان: سرچشمۀ گناه، اقدام و عمل آزادانۀ آدم بودمیپردازیم.

آموزۀ کتاب مقدس سرچشمۀ گناه، عمل آزادانۀ آدم بود

اگر منشاء گناه، ابدی، نتیجۀ محدودیت جسمی و اخلاقی انسان، و هوسها او نیست، پس منشاء آن از کجا است؟

وجود همگانی گناه، ما را مجبور می کند که برای یافتن حقیقت به سرچشمۀ نسل انسانی مراجعه کنیم.

در این رابطه کتاب مقدس میفرماید:

رومیان 12:5-19 وقتی آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل بشر را آلوده ساخت و باعث شیوع مرگ در سراسر جهان شد. درنتیجه ، همه چیز دچار فرسودگی و تباهی گشت ، چون انسانها همه گناه کردند. چه تفاوت بزرگی است میان آدم و مسیح موعود که می بایست ظهور کند! و چه فرق بزرگی است میان گناه آدم و بخشش خدا! آدم با گناه خود، باعث مرگ عده بسیاری شد؛ اما عیسی مسیح از روی لطف خدا، سبب بخشش گناهان بسیاری گشت. یک گناه آدم موجب شد که عده بسیاری محکوم به مرگ گردند، درحالی که مسیح گناهان بسیاری را به رایگان پاک می کند و باعث می شود خدا ایشان را “بی گناه “ بشناسد. در نتیجه گناه یک انسان یعنی آدم ، مرگ و نابودی همه چیز را در چنگال خود گرفت ؛ اما تمام کسانی که هدیه خدا یعنی آمرزش و پاکی کامل از گناه را می پذیرند، از آن پس شریک حیات و سلطنت یک انسان دیگر یعنی عیسی مسیح می گردند. بلی ، گناه آدم برای همه محکومیت به همراه آورد، ولی عمل شایسته و مقدسی که مسیح انجام داد، همه را از محکومیت رهایی می دهد و به ایشان زندگی می بخشد. آدم باعث شد که عده زیادی گناهکار شوند، اما مسیح باعث شد که خدا بسیاری را “بی گناه “ بحساب آورد، زیرا از خدا اطاعت کرد و بر روی صلیب کشته شد. (ترجمۀ تفسیری)

اول قرنتیان 21:15و22 همانطور که به علت گناه آدم، مرگ به این دنیا آمد، در اثر کار نجات بخش مسیح نیز زندگی پس از مرگ نصیب ما شد. همه ما می میریم ، زیرا از نسل گناهکار آدم هستیم، چون هر جا گناه باشد، مرگ نیز وجود دارد. اما همه کسانی که از آن مسیح می باشند، پس از مرگ بار دیگر زنده خواهند شد. (ترجمۀ تفسیری)

 

همانطور که میدانید در این آیات واژۀ یک انسان اشاره به آدم است، و واژۀ یک گناه اشاره به خوردن میوۀ درخت معرفت نیک و بد، دارد (پیدایش 1:3-7، اول تیموتاوس 13:2و14).

برای اطمینان از واقعی بودن این واقعه که در پیدایش 1:3-7 به آن اشاره شده، باید به این نکات توجه داشته باشیم.

اول اینکه، این واقعه بعنوان یک واقعه  حقیقی و تاریخی در کتاب مقدس نقل شده است.

پولس رسول در این رابطه چنین میگوید:

دوم قرنتیان 3:11 امّا اکنون می‌ترسم، همان‌طور که حوا به وسیله زیرکی مار فریب خورد، افکار شما نیز از ارادت و اخلاصی که به مسیح دارید، منحرف شود. (ترجمۀ مژده)

واژۀ مار در این آیات، نه کنایه ای از شیطان و نه شیطان به شکل مار است، بلکه مار وسیله ای در دست شیطان بود. این امر از توضیحی که در پیدایش 1:3 در مورد این حیوان خزنده وجود دارد و از لعنتی که در پیدایش 14:3 در مورد آن اعلام گردید معلوم می شود.

علاوه بر این، باغ، رودخانه ها، درختان و حیوانات کاملاً واقعی هستند.

بعضی این احتمال رو میدهند که درخت معرفت نیک و بد در خود خاصیت اسرارآمیزی داشت، که می توانست هر دو نتیجه ای را که در نام آن وجود دارد، ایجاد کند.

اما از آنجائیکه آدم بعد از خوردن آن میوه، توانایی تشخیص نیک و بد را پیدا نکرد، میتوان نیتجه گرفت که دستور منع خوردن میوۀ درخت معرفت نیک و بد، آزمایشی از اطاعت و وفاداری آدم نسبت به خدا بود.

زیرا آدم ذاتاً می دانست که نافرمانی از دستور خدا، بد، و اطاعت از آن خوب است. اما، با وجود این، با ارادۀ خود از خدا اطاعت نکرد.

از اشعیا 15:7 میفهمیم که عدم شناخت نیک و بد، نشانۀ کمبود رشد یا عدم بلوغ است.

اشعیا 15:7 تا وقتی که به سن بلوغ برسد و فرق نیکی و بدی را بداند غذای او شیر و عسل خواهد بود. (ترجمۀ مژده)

همچنین از دوم سموئیل 17:14 میفهمیم که شناخت نیک و بد، نشانۀ رشد اخلاقی است.

دوم سموئیل 17:14 با خود گفتم که قول پادشاه ما را آسوده خاطرخواهد کرد. شما مثل فرشته خدا هستید و خوب را از بد تشخیص می دهید. خداوند, خدایتان همراه شما باشد.» (ترجمۀ تفسیری)

 پس میتوان نتیجه گرفت که درخت معرفت نیک و بد و میوۀ آن ذاتاً خوب بود، چون خدا آن را خلق کرده بود. آن درخت باعث مرگ آدم و حوا نشد، بلکه عدم اطاعت از دستور خدا نتیجۀ مرگ آنان گردید.

منع از خوردن میوۀ ممنونه، نمایانگر این نیست که خدا طالب سقوط انسان بود. بعبارت دیگر این واقعه امتحان ساده ای از وفاداری انسان نسبت به خدا بود. . پس نباید خدا را به خاطر خطای آدم مقصر بدانیم.

اما وسوسۀ شیطان در این واقعه را میتوان به این صورت خلاصه کرد:

این وسوسۀ شیطان:

1) انسان را مایل ساخت تا آنچه را که خدا منع فرموده بود طلب نماید.

2) انسان را  مایل ساخت تا بخواهد آنچه را که خدا مکشوف نکرده بود بداند.

3) انسان را مایل ساخت تا بخواهد مثل خدا باشد.

به همین دلیل شیطان برای اجرای نقشۀ خود، ابتدا در فکر حوا در مورد نیکویی خدا شک و تریدید ایجاد کرد و از او پرسید:

پیدایش 1:3 آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همۀ درختان باغ نخورید؟

وقتی زن جواب داد که خدا اجازه داده است که از تمام درختان باغ بخورند، مگر درخت معرفت نیک و بد، شیطان صحیح بودن فرمایش خدا، در مورد اینکه عدم اطاعت موجب مرگ میشود را، رد کرد و گفت:

پیدایش 4:3-5 هر آینه نخواهید مرد بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.

حوا هر دو مورد را از شیطان پذیرفت و با سرعت، سایر قدم هایی را که برای ارتکاب گناه لازم بود برداشت. پس در ادامۀ واقعه چنین می خوانیم که:

پیدایش 6:3 چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوش نما و درختی دلپذیر، دانش افزاست از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.

بعبارت دیگر حوا به وسیلۀ، شهوت جسم و خواهش چشم و غرور زندگانی سقوط کرد. اول یوحنا 16:2 در این رابطه چنین میگوید:

اول یوحنا 16:2 دنیا را و آنچه در دنیاست دوست مدارید زیرا اگر کسی دنیا را دوست دارد، محبّت پدر در وی نیست. زیرا که آنچه در دنیاست، از شهوت جسم و خواهش چشم و غرور زندگانی از پدر نیست بلکه از جهان است.

نتیجه اینکه زن با فریب خوردن و مرد بواسطۀ عواطف سقوط کردند.

پیدایش 13:3 و 17 آنگاه‌ خداوند از زن‌ پرسید: «این‌ چه‌ کاری‌ بود که‌ کردی‌؟» زن‌ گفت‌: «مار مرا فریب‌ داد.» …  سپس‌ خداوند به‌ آدم‌ فرمود: «چون‌ گفته‌ زنت‌ را پذیرفتی‌ و از میوه‌ آن‌ درختی‌ خوردی‌ که‌ به‌ تو گفته‌ بودم‌ از آن‌ نخوری‌، زمین‌ زیر لعنت‌ قرار خواهد گرفت‌ و تو تمام‌ ایام‌ عمرت‌ با رنج‌ و زحمت‌ از آن‌ کسب‌ معاش‌ خواهی‌ کرد. (ترجمۀ مژده)

اول تیموتاوس 14:2 و آدم نبود که فریب خورد بلکه زن فریب خورد و قانون الهی را شکست. (ترجمۀ مژده)

باید توجه داشته باشیم که گناه نه بوسیلۀ حوا بلکه به وسیلۀ آدم به نسلهای بعدی رسید. کلام خدا میفرماید:

رومیان 12:5و14 گناه به وسیله یک انسان به جهان وارد شد و این گناه، مرگ را به همراه آورد. در نتیجه، چون همه گناه کردند مرگ همه را دربر گرفت. (ترجمۀ مژده)

اول قرنتیان 22:15 و همان‌طور که همه آدمیان به‌خاطر همبستگی با آدم می‌میرند، تمام کسانی که با مسیح متّحدند، زنده خواهند شد. (ترجمۀ مژده)

 مسیح، یعنی آدم دوم، با تجربۀ مشابهی روبرو شد ولی بر آن غلبه یافت.

متی 3:4-10 در آن وقت وسوسه کننده به او نزدیک شده گفت: «اگر تو پسر خدا هستی بگو این سنگها نان بشود.» عیسی در جواب گفت: «کتاب مقدّس می‌فرماید: “زندگی انسان فقط بسته به نان نیست، بلکه به هر کلمه‌ای که خدا می‌فرماید.”» آنگاه ابلیس او را به شهر مقدّس برده بر روی کنگره معبد بزرگ قرار داد و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز زیرا کتاب مقدّس می‌فرماید: “او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنان تو را با دستهای خود خواهند گرفت مبادا پایت به سنگی بخورد.”» عیسی جواب داد: «کتاب مقدّس همچنین می‌فرماید: “خداوند، خدای خود را امتحان نکن.”» بار دیگر ابلیس او را بر بالای کوه بسیار بلندی برد و تمامی ممالک جهان و شکوه و جلال آنها را به او نشان داد و گفت: «اگر نزد من سجده کنی و مرا بپرستی، همه اینها را به تو خواهم داد.» عیسی به او فرمود: «دور شو ای شیطان، کتاب مقدّس می‌فرماید: “باید خداوند، خدای خود را بپرستی و فقط او را خدمت نمایی.”»

حال با علم به این حقایق، اجازه بدید که اشاره ای به ترتیب مراحلی که به گناه اولیه منتهی شدند، داشته باشم.

ترتیب مراحلی که به گناه اولیه منتهی شد تقریباً چنین است:

1- حوا ابتدا در مورد نیکویی خدا شک کرد

2-  بعد دروغ شیطان را باور کرد.

3- سپس، به اشتهای جسمانی خود تسلیم شد

4- بعد، از تمایل غلطش به زیبایی، پیروی کرد

5- در نهایت به معرفتی که به او تعلق نداشت، طمع ورزید.

در رابطه با آدم هم باید عرض کنم، که هر چند از هشدار خدا کاملاً مطلع بود، اما چنین به نظر میرسد که، بخاطر علاقه ای که به حوا داشت، مرتکب گناه شد.

ولی عزیزان توجه داشته باشید که این سرچشمۀ اصلی گناه نبود.

گناه اولیه عبارت از تمایل قلبی و ترجیح دادن تمایلات شخصی به خواست و تمایل خدا یا بعبارتی، مقدم داشتن و مهم دانستن خود بجای خدا، بود.

بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نااطاعتی آدم و حوا در خوردن میوۀ ممنوعه، در واقع گناهی را که قبلاً در قلبشان شکل گرفته بود، آشکار کرد.

در اینجا بجاست که به بخشی از آموزه های مسیح در رابطه با گناهانی که ریشه در قلب انسان دارد اشاره ای داشته باشم: عیسی مسیح در متی 21:5-22 و 27-28 فرمود:

متی 21:5-22 و 27-28 گفته شده است که هر کس مرتکب قتل شود، محکوم به مرگ می باشد. اما من می گویم که حتی اگر نسبت به برادر خود خشمگین شوی و براو فریاد بزنی ، باید تو را محاکمه کرد؛ و اگر برادر خود را «ابله» خطاب کنی ، باید تو را به دادگاه برد؛ و اگر به دوستت ناسزا گویی ، سزایت آتش جهنم می باشد. … گفته شده است که زنا مکن. ولی من می گویم که اگر حتی با نظر شهوت آلود به زنی نگاه کنی ، همان لحظه در دل خود با او زنا کرده ای.

خوب با این بیانات زیبای عیسی مسیح، مقولۀ سرچشمۀ گناه را پشت سر میگذاریم و به مطالعۀ بخش دوم که عنوانش هست نتایج فوری گناه آدم میپردازیم.

بخش دوم نتایج فوری گناه آدم

گناه والدین اولیۀ ما دارای نتایج فوری، گسترده و ترسناکی بود. البته همۀ ما خیلی مایل هستیم بدانیم که اگر آنها مرتکب گناه نمی شدند شرایط چگونه میبود.

ولی کلام خدا در این مورد سکوت کرده، و انسان باید در مواردی که خدا مکاشفه ای ارائه نکرده، از حدس و گمان خودداری کند.

اما، به یقین میتوان اقرار کرد که نتایج اطاعت از خدا درست برعکس نتایج عدم اطاعت از اوست.

پس خوبه که نتایج فوری گناه آدم و حوا رو بررسی کنیم.

برای این کار من تاثیر یا نتایج فوری گناه آدم و حوا را به چهار بخش تقسیم بندی کردم که از این قرارند:

1) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی رابطۀ آنها با خدا

2)  تاثیر گناه آدم و حوا بر روی ذات آنها

3) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی جسم آنها

4) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی محیط زیست آنها

پس به بررسی اولین مورد یعنی تاثیر گناه آدم و حوا بر روی رابطۀ آنها با خدا می پردازیم.

1) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی رابطۀ آنها با خدا

خدا قبل از سقوط آدم و حوا، با آنها رابطۀ صمیمانه ای داشت، اما بعد از آن، این رابطه شکسته شد.

والدین اولیۀ ما پس از خوردن میوۀ ممنوعه، به نارضایتی خدا از عدم اطاعتشان نسبت به او پی بردند.

والدین اولیۀ ما از دستور صریح خدا مبنی بر نخوردن از درخت معرفت نیک و بد سرپیچی کرده، خطاکار شدند.

والدین اولیه ما فهمیدند که جایگاه خاص خود را در حضور خدا از دست داده اند و در مقابل او محکوم هستند.

به همین دلیل بجای تقاضای بخشش و برقراری رابطه با خدا، سعی کردند از او فرار کنند.

از آنجائیکه عذاب وجدان آنها را آسوده نمی گذاشت سعی کردند تقصیر را به گردن دیگری بیندازند.

بعنوان مثال در پیدایش 12:3 آدم گفت که، زنی که خدا به او داده بود او را به گناه کشانیده است.

و در آیۀ بعدی یعنی آیۀ 13، حوا هم به نوبۀ خود، مار را مقصر دانست.

اگر چه هر دو خطاکار بودند، ولی با مقصر شناختن دیگری، سعی کردند که از قبول تقصیرشان شانه خالی کنند. به همین دلیل، گسستگی رابطۀ صمیمانه آنها با خدا، کماکان باقی ماند، و نتیجتاً در پیدایش 23:3 میخوانیم که خدا آنها را از باغ عدن بیرون راند.

دومین تاثیر دیگر گناه آدم و حوا بر روی ذات آنها بود.

2)  تاثیر گناه آدم و حوا بر روی ذات آنها

وقتی خدا آدم و حوا را خلق کرد، آنها نه فقط بی گناه بلکه مقدس بودند. به این مفهوم که ذات گناه آلود نداشتند. در صورتیکه پس از نااطاعتی از خدا، بدلیل احساس شرم، پستی و فساد، خود را از حضور خدا مخفی کردند.

پس از سقوطشان در گناه، بدلیل وضعیت نامناسبشان، احساس برهنگی میکردند و دیگر قادر نبودند که در حضور خدا حاضر شوند.

بنابراین از برگ های درخت انجیر برای خودشان پوششی درست کردند (پیدایش 7:3). آنها در چنان وضعیت شرم آوری بودند که نه فقط از حضور خدا، بلکه حتی از یکدیگر هم خجالت میکشیدند. خدا درمورد درخت ممنوعه به آدم فرموده بود:

پیدایش 17:2 روزی که از آن خوری، هر آینه خواهی مرد.

مردن در این آیه علاوه بر مرگ جسمانی، به مفهوم جدایی از روح خدا و فاسد شدن ذات آدم نیز می باشد.

از آنجائیکه ذات آدم فاسد شد، او دیگر قادر به جلب رضایت خدا نبود.

کلام خدا در رومیان 12:5 میفرماید:

رومیان 12:5 بدین طریق به وساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید.

وارد شدن گناه به جهان توسط آدم به این معنی است که، با پیدایش گناه در نسل بشر، ذات او فاسد گردیده و شروع به گناه کردن نمودند، در نتیجه انسان در حضور خدا گناهکار و مقصر شناخته شد.

رومیان 10:3 و23 میفرماید:

رومیان 10:3 و23 چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. … زیرا همه گناه کرده‌اند واز جلال خدا قاصر می‌باشند،

سومین تاثیر گناه آدم و حوا بر روی جسم آنها بود.

3) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی بدن های آنها

وقتی خدا در پیدایش 17:2 فرمود که انسان بعلت عدم اطاعت حتماً خواهد مرد، این مردن شامل مرگ  جسمانی آنها هم شد.

به همین دلیل است که خدا به آدم پس از ارتکاب به گناه در پیدایش 19:3 فرمود:

پیدایش 19:3 تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت.

پولس رسول نیز در این رابطه در اول قرنتیان 22:15 وقتی میگوید چنانکه در آدم همه می میرند منظورش اشاره به مرگ بدنی است.

موضوع مورد بحث پولس در این باب رستاخیز جسم است که آن را در مقابل مرگ جسمانی قرار می دهد.

اما وقتی در رومیان 12:5 میگوید:

به وساطت یک آدم، گناه داخل جهان گردید و به گناه، موت، مقصودش مرگ کامل یعنی مرگ جسمانی، روحانی و ابدی است.

بعلاوه از آنجائیکه رستاخیز جسمانی بخشی از نجات و رستگاری الهی است (رومیان 23:8)، می توانیم نتیجه بگیریم که مرگ جسمانی نتیجۀ گناه آدم میباشد.

معهذا، کسانی که وجود گناه اولیه را قبول ندارند، معتقدند که گناه یک فاجعۀ طبیعی است که بر اثر شرایط وجودی انسان اتفاق می افتد، و همانطوری که مرگ حیوانات ثابت نمی کند که آنها گناهکارند مرگ انسان هم گناهکار بودن او را نشان نمی دهد.

در جواب کافی است اشاره کنیم که انسان، حیوان نیست و کتاب مقدس تعلیم می دهد که مرگ جسمانی قسمتی از مجازات گناه است. به چند آیه در این رابطه اشاره میکنم که لطفاً به آنها توجه کنید:

پیدایش 19:3 تا آخر عمر به‌ عرق‌ پیشانی‌ات‌ نان‌ خواهی‌ خورد و سرانجام‌ به‌ همان‌ خاکی‌ باز خواهی‌ گشت‌ که‌ از آن‌ گرفته‌ شدی‌؛ زیرا تو از خاک‌ سرشته‌ شدی‌ و به‌ خاک‌ هم‌ برخواهی‌ گشت‌.» (ترجمۀ تفسیری)

ایوب 1:14-4 انسان که از زن زاییده می‌شود، عمرش کوتاه و سراسر زحمت است. همچون گُل می‌شکفد و بزودی پژمرده می‌شود و مانند سایه‌ای زودگذر و ناپایدار است. پس ای خدا، چرا بر چنین موجودی این‌قدر سخت می‌گیری و از او بازخواست می‌کنی؟ هیچ‌کس نمی‌تواند از یک چیز ناپاک چیزی پاک به دست آورد. (ترجمۀ مژده)

اول قرنتیان 21:15-22 و 55-57 امّا در حقیقت مسیح پس از مرگ زنده شد و اولین کسی است که از میان مردگان برخاسته است. زیرا چنانکه مرگ به وسیله یک انسان آمد، همان‌طور قیامت از مردگان نیز به وسیله یک انسان دیگر فرا رسید. … «ای مرگ، پیروزی تو کجاست و ای موت نیش تو کجا؟» نیش مرگ از گناه زهرآگین می‌شود و گناه از شریعت قدرت می‌گیرد. (ترجمۀ مژده)

دوم قرنتیان 1:5-2 و 4 زیرا ما می‌دانیم هرگاه این خیمه‌ای که در آن به سر می‌بریم، یعنی این بدن زمینی ما فرو ریزد، خدا عمارتی جاودانی که به دست انسان ساخته نشده، در آسمان برای ما فراهم می‌کند. ما در اینجا برای پناه بردن به خانه آسمانی خود دایماً در آه و ناله هستیم. … تا زمانی که در این خیمه به سر می‌بریم در زیر بارهای سنگین ناله و فغان می‌کنیم، امّا نه تنها نمی‌خواهیم خیمه فعلی خود را از دست بدهیم، بلکه مایلیم پوششی آسمانی بر آن بیافزاییم تا سرانجام زندگی فانی ما در حیات غرق شود. (ترجمۀ مژده)

دوم تیموتاوس 10:1 در حال حاضر این فیض به وسیله ظهور نجات‌دهنده ما مسیح عیسی آشکار شده است. او موت را از میان برداشت و حیاتی فناناپذیر به وسیله انجیل برای همه آشکار ساخته است. (ترجمۀ مژده)

حالا اجازه بدید به چند سوال که معمولاً بعضی در این رابطه میپرسن اشاره کنم و تک تک به آنها پاسخ بدم.

بعضی میپرسن که اگر انسان گناه نمی کرد چه می شد؟

بی شک به حیات خود در قدوسیت ادامه می داد، ذات مقدس او باعث ایجاد اخلاق مقدس شده و مورد تائید خدا قرار میگیرفت.

سوال بعدی اینکه، جسم انسان چگونه میبود؟

کتاب مقدس در این مورد چیزی نمی گوید ولی چنین به نظر می رسد که بدن آدم و حوا به بدنی روحانی نظیر آنچه که بدن ما در زمان برگشت مسیح خواهد بود، تبدیل می شد.

در پیدایش 7:2 در رابطه با خلقت آدم چنین میخوانیم:

پیدایش 7:2 خداوند مقداری خاک از زمین برداشت و از آن آدم را ساخت و در بینی او روح حیات دمید و او یک موجود زنده گردید.

کلام خدا در رابطه با متبدل شدن بدنهای ما در هنگام رستاخیز چنین میگوید:

اول قرنتیان 44:15-49 بدن جسمانی به خاک سپرده می‌شود و بدن روحانی برمی‌خیزد. همچنان که بدن جسمانی هست، بدن روحانی نیز وجود دارد. در این خصوص کتاب مقدّس می‌فرماید: «اولین انسان یعنی آدم، نفس زنده گشت.» امّا آدم آخر روح حیات بخش گردید. آنچه روحانی است، اول نمی‌آید. اول جسمانی و بعد از آن روحانی می‌آید. آدم اول از خاک زمین ساخته شد و آدم دوم از آسمان آمد. خاکیان به او که از خاک ساخته شد شبیه‌اند و آسمانی‌ها هم به او که از آسمان آمد شباهت دارند. همان گونه که شکل خاکی به خود گرفتیم، شکل آسمانی نیز به خود خواهیم گرفت.

بیماری های جسمانی هم بر اثر گناه بوجود آمدند.

پیدایش 17:2 را میتوان اینطور ترجمه کرد: با مردن خواهی مرد.

از همان لحظه ای که انسان از درخت ممنوعه خورد، مخلوقی مردنی یا میرا شد. بعبارتی فرسودگی جسم به مرور زمان از همان موقع آغاز شد.

درد و رنج انسانها، نیز از سقوط آدم و حوا در گناه شروع شد.

علت اینکه انسان در همان لحظۀ ارتکاب به گناه نمرد، این بود که خدا از راه لطف، نقشه ای برای نجات او در نظر داشت.

از آنجائیکه بین فکر و جسم رابطۀ نزدیکی وجود دارد، میتوانیم نتیجه بگیریم که نیروهای فکری نیز، مانند نیروهای جسمانی، رو به ضعف و زوال هستند.

البته، منظور این نیست که هر بیماری جسمانی، نتیجۀ مستقیم یک گناه شخصی است (ایوب 1 و 2، یوحنا 3:9، دوم قرنتیان 7:12)، ولی در کل، بیماریهای جسمی و فکری نتیجۀ گناه آدم میباشد.

این عامل مجازات گناه را، می توان دلیلی بر بطلان فرضیۀ تکامل دانست. انسان در اثر گذشت زمان از نظر بدنی و فکری قوی تر نشده بلکه از مرحلۀ کمال اولیه به مرحلۀ ضعف و نقص کنونی سقوط کرده است.

چهارمین تاثیر گناه آدم و حوا بر روی محیط زیست آنها است.

4) تاثیر گناه آدم و حوا بر روی محیط

در پیدایش 14:3 میخوانیم که مار از جمیع بهایم و همۀ حیوانات صحرا ملعون تر گردید. روشن است که دنیای حیوانات نیز بر اثر گناه آدم دچار مشکلات شد.

اما در آیاتی چون اشعیا 6:11-9 و 25:65 و هوشع 18:2 میخوانیم که در آینده این لعنت برداشته خواهد شد، و حیوانات وحشی با حیوانات اهلی زندگی خواهند کرد.

اگر بخاطر داشته باشید، قبلاً هم اشاره کردیم: در پیدایش 17:3-19 خدا فرمود:

پیدایش 17:3-19 زمین‌ ملعون‌ شد، و تمام‌ ایام‌ عمرت‌ از آن‌ با رنج‌ خواهی‌ خورد. خار و خس‌ نیز برایت‌ خواهد رویانید و سبزه‌های‌ صحرا را خواهی‌ خورد، و به‌ عرق‌ پیشانی‌ات‌ نان‌ خواهی‌ خورد تا حینی‌ که‌ به‌ خاک‌ راجع‌ گردی‌، که‌ از آن‌ گرفته‌ شدی‌ زیرا که‌ تو خاک‌ هستی‌ و به‌ خاک‌ خواهی‌ برگشت‌.»

حتی طبیعت بی جان هم براثر لعنت گناه انسان در قید فنا گرفتار شد. به همین دلیل است که کتاب مقدس در رومیان 21:8-22 میفرماید:

رومیان 21:8-22 اما این امید هست که روزی جهان از قید فنا رها شود و در آزادی پرشکوهی که متعلق به فرزندان خداست ، شریک گردد. چون می دانیم که حتی حیوانات و گیاهان نیز که گرفتار بیماری و مرگند، همچون زنی که در حال زاییدن است ، درد می کشند و در انتظار این واقعه بزرگ ، روزشماری می کنند.

آدم و حوا، ابتدا در بهترین و زیباترین محیط زندگی میکردند، ولی پس از گناه از باغ عدن اخراج و به جهانی که سقوط کرده بودند وارد شدند. جهانی ناقص، متخاصم که محیط آن بر اثر گناه به طور کامل تغییر کرده بود.

اما کتاب مقدس برای ما مژده ای دارد که در آیاتی چون اشعیا 1:35-2 و 6-8  میفرماید که طبیعت در هنگام بازگشت مسیح کاملاً به زیبایی اولیه خود تغییر خواهد کرد.

اشعیا 1:35-2 و 6-8 بیابان‌ به‌ وجد خواهد آمد، صحرا پر از گل‌ خواهد شد. و سرود و شادی‌ همه‌ جا را پر خواهد ساخت‌. بیابانها مانند کوه‌های‌ لبنان‌ سبز و خرم‌ خواهند شد و صحراها همچون‌ چراگاه‌های‌ کرمل‌ و چمنزارهای‌ شارون‌ حاصلخیز خواهند گردید. خداوند شکوه‌ و زیبایی‌ خود را نمایان‌ خواهد ساخت‌ و همه‌ آن‌ را خواهند دید. … در بیابان‌، چشمه‌ها و در صحرا، نهرها جاری‌ خواهند شد. شوره‌زار به‌ برکه‌، و زمین‌ خشک‌ و تشنه‌ به‌ چشمه‌ تبدیل‌ خواهند گردید. آنجا که‌ شغالها در آن‌ می‌خوابیدند از علف‌ و بوریا و نی‌ پر خواهد شد. در زمین‌ ویران‌ راهی‌ باز خواهد شد و آن‌ را «شاهراه‌ مقدس‌» خواهند نامید.