الهیات مسیحی

درس هجدهم

انسان شناسی (قسمت سوم)

سقوط انسان (بخش اول): زمینه و مشکلات

در جلسات گذشته گفتیم که آدم، پدر تمام نسل بشر است. بنابراین، همۀ ما از طریق تولد طبیعی از او بوجود آمده ایم. بر همین اساس است که ما مسیحیان معتقدیم که تمام مردم، گناهکار به دنیا آمده اند، چون آدم، قبل از تولدِ اولین پسرش، گناه کرده بود. حالا میخواهیم به این موضوع بپردازیم که آدم چطور گناهکار شد، و رابطۀ خدا با گناه اولیۀ آدم چه بود؟ همچنین زمینۀ سقوط انسان، و به بعضی از سوالات مربوط به آن رو مورد مطالعه قرار خواهیم داد.

رئوس مطالب

این درس قسمت سوم از مبحث انسان شناسی رو پی میگیریم و آن رو در دو بخش انجام میدیم.

در بخش اول به زمینۀ سقوط انسان و بخش دوم به سوالات مربوط به سقوط انسان خواهیم پرداخت

در بخش اول یعنی زمینۀ سقوط انسان ابتدا به 1) مطالعۀ قانون یا شریعت خدا خواهیم پرداخت و سپس 2) ماهیت گناه رو بررسی خواهیم کرد.

در طی مطالعۀ قانون یا شریعت خدا، ابتدا 1) معنی یا تعریف قانون، بعد 2) هدف قانون یا شریعت خدا و در نهایت 3) رابطۀ ایماندار با شریعت خدا رو مورد بررسی قرار خواهیم داد.

در بخش دوم، یعنی سولات مربوط به سقوط انسان به سه سوال مهم در این رابطه پاسخ خواهیم داد که از این قرارند:

سوال اول) یک موجود مقدس، مثل آدم و حوا، چگونه سقوط میکند؟

سوال دوم) خدای عادل چطور اجازه میدهد که انسان وسوسه شود؟

سوال سوم) اینکه، چرا برای یک دستور کوچک (یعنی منع خوردن میوۀ ممنوعه) مجازات بزرگی (یعنی مرگ ابدی) تعیین شد؟

بخش اول زمینۀ سقوط انسان

قبل از اینکه بتوانیم سقوط انسان را درک کنیم باید به دو موضوع توجه داشته باشیم:

اول) قانون یا شریعت خدا و بعد

دوم) ماهیت گناه هست.

قبل از درک گناه باید با قانون خدا آشنا شد. بعد از آن قادر خواهیم بود که به مفهوم درستی از گناه و منشاء آن در آدم و حوا برسیم.

الف قانون یا شریعت خدا

بطور کلی قانون عبارت از بیان خواسته ای است که توسط قانونگذار وضع و با قدرت انجام میشود. عده ای معتقدند که چون واژۀ قانون الزاماً وجود یک قانونگذار را در فکر ما ایجاد میکند باید بجای آن از اصطلاحات دیگری چون روش عمل یا سلسله مراتب، استفاده کنیم. ولی باید گفت که این طرز تفکر نوعی لاادری گرایی است. چون قانون به خودی خود، علت عمل نیست، بلکه احتیاج به قانونگذار دارد و فقط روش کار او را بیان میکند.

1- معنی قانون یا شریعت خدا

شریعت خدا یا قوانین الهی عبارتند از 1) قوانین طبیعی و 2) دستورات صریح که بطور خاص، بیانگر خواستۀ خدا هستند و با اقتدار اجرا میشوند.

1) قوانین طبیعی مربوط هستند به امور مادی و همچنین موجودات هوشمند و غیر هوشمند، و شامل دو نوع می باشند:

  1. قوانین طبیعی مادی و
  2. قوانین طبیعی اخلاقی.
  3. قوانین طبیعی مادی همانطور که از نامش پیداست به دنیای مادی مربوط میشوند، اما مطلق نیستد چون نظام دیگری هم وجود دارد. این قوانین طبیعی خودشان هدف نیستند بلکه برای نظام اخلاقی به وجود آمده اند. به همین دلیل نظام مادی دارای دوام نسبی است و خدا گاهی علاوه بر قوانین مادی، معجزات نیز انجام میدهد.
  4. قوانین طبیعی اخلاقی به موجودات هوشمند و آزاد مربوط می شوند. این قوانین مستلزم قانونگذار، اجرا کنندۀ هوشمند اخلاقی، قدرت اجرایی و الزام در اطاعت از قانون، میباشد.

قانون طبیعی اخلاقی، همچنین مظهر ذات اخلاقی خدا است و نشان میدهد که انطباق کامل با ذات قدوس الهی، شرط طبیعی انسان است.

متی 48:5  پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است.

پس میتوان نتیجه گرفت که قانون خدا شامل این ویژگیهاست:

1) قانون خدا اختیاری نیست چون از ذات او سرچشمه میگیرد،

2) قانون خدا موقتی نیست

3) قانون خدا هر دو جنبۀ منفی و مثبت را دارد

4) قانون خدا مستلزم پیروی مثبت از خدا میباشد،

5) قانون خدا شامل تمام بخشهای وجود انسان است. بعبارتی به جسم و روح آدمی مربوط میشود، بطوریکه که بدون اینکه جایی ثبت یا نوشته شده باشد، بطور ناخودآگاه در باطن انسان وجود دارد.

6) قانون خدا به وجدان یا احساسات آدمی محدود نمی شود

7) قانون خدا به خودی خود وجود دارد

8) قانون خدا به هیچ طبقه یا گروه خاصی از مردم محدود نمی شود، بلکه متعلق به همۀ افراد هوشمند است.

حال پس از بررسی قوانین طبیعی به مطالعۀ دستورات صریح میپردازیم.

2) دستورات صریح آن قوانینی هستند که خواست خدا را صریحاً اعلام میدارند.

اینها شامل دستورهای اخلاقی مانند ده فرمان (خروج 1:20-17) هستند.

در عهدجدید تمام این احکام به استثنای فرمان چهارم در رابطه با نگهداری روز سبت، تکرار و تائید شده اند.

این دستورات شامل قوانین تشریفاتی هم هستند:

بعنوان مثال:

  1. قوانین مربوط به هدایا (لاویان 7:1)،
  2. قوانین مربوط به کاهنان (لاویان 8-10)،
  3. قوانین مربوط به طهارت (لاویان 11-15)

قوانین تشریفاتی متفاوت و موقتی هستند و تنها خدا تعیین کنندۀ مدت زمان اجرای آنهاست.

از آنجائیکه بعضی از قوانین الهی از ذات خدا سرچشمه میگیرند، ابدی می باشند. عیسی مسیح در پاسخ به یکی از فریسیان در رابطه با مهمترین حکم شریعت چنین پاسخ داد:

متی 37:22-40 عیسی جواب داد: «خداوند را که خدای توست ، با تمام قلب و جان و عقل خود دوست داشته باش. این اولین و مهم ترین دستور خداست . دومین دستور مهم نیز مانند اولی است:  همسایه خود را دوست بدار، به همان اندازه که خود را دوست می داری. تمام احکام خدا و گفتار انبیاء در این دو حکم خلاصه می شود و اگر شما این دو را انجام دهید، در واقع همه را انجام داده اید.

برخی دیگر از قوانین خدا به روابط دائمی انسان ها با یکدیگر مربوط میشوند.

غلاطیان 14:5  زیرا که تمامی شریعت در یک کلمه کامل می‌شود، یعنی در اینکه، همسایه خود را چون خویشتن محبّت نما.

برخی دیگر از قوانین خدا به روابط موقتی یا شرایط اجتماعی انسانها مربوطند.

افسسیان 1:6 ای فرزندان ، پدر و مادر خود را اطاعت کنید که این کار درستی است ، زیرا خداوند اختیار زندگی شما را به دست ایشان سپرده است.

حال پس از بررسی تعریف قانون یا شریعت خدا، به دومین مورد یعنی هدف قانون یا شریعت خدا رو مورد بررسی قرار میدهیم.

2- هدف قانون یا شریعت خدا

شریعت خدا برای این منظور عطا نشد که مردم به وسیلۀ آن نجات یابند.

من میخوام در اینجا به چند آیه از گفته های پولس رسول در این رابطه اشاره کنم: بعنوان مثال در:

(غلاطیان 21:3) اگر شریعتی داده میشد که بتواند حیات بخشد هر آینه عدالت از شریعت حاصل میشد.

(رومیان 3:8)شریعت نمیتوانست حیات ببخشد زیرا به سبب جسم ضعیف بود.

در عهدعتیق آیاتی هستند که بوسیلۀ نگهداری شریعت، وعدۀ حیات میدهند (مثلاً لاویان 5:18، نحمیا 29:9، حزقیال 5:18-9، متی 17:19، رومیان 10:7 و 5:10، غلاطیان 12:3) اینچنین آیات، بر این فرض قرار دارند که انسان شریعت را بطور کامل انجام دهد.

با وجود این چون انسان در اسارت کامل گناه بسر میبرد، قادر نیست شریعت خدا را اجرا کند (رومیان 7:8) و در نتیجه، شریعت نمیتواند به ما حیات و عدالت ببخشد.

با این حال، شریعت به این منظور عطا شد که انسان را متوجه گناه خود کند و قدوسیت خدا را نشان دهد و گناهکاران را به سوی مسیح رهبری کند.

انسان به وسیلۀ وجدان خود متوجه میشود که گناهکار است ولی به وسیلۀ شریعت اعلام شدۀ الهی، کاملاً میفهمد که گناهکار است (رومیان 19:3 و 20 و 13:7). ما با وجود شریعت هست که رسماً میفهمیم گناهکار هستیم. بعبارتی شریعت به گناه، رسمیت میدهد. کلام خدا در این رابطه میگوید:

رومیان 13:5  قبل از شریعت، گناه در جهان وجود داشت؛ امّا چون شریعتی در بین نبود، گناه به حساب آدمیان گذاشته نمی‌شد. (ترجمۀ مژده)

پولس در رومیان 7:7 میفرماید:

گناه را جز به شریعت ندانستیم. رومیان 7:7

در اینجا هدف پولس این نیست که بگوید، بدون شریعت به هیچ وجهی نمی دانست گناهکار است، بلکه میخواهد بگوید، به وسیلۀ شریعت این موضوع کاملاً آشکار میشود.

بعلاوه شریعت به این منظور عطا شد که قدوسیت خدا را نشان دهد و ماهیت احکام شریعت، نشاندهندۀ این موضوع است. ولی قدوسیت خدا زمانی روشن تر میشود که به مراسم و تشریفات، خیمۀ اجتماع، قدس و قدس الاقداس و خدمات کاهنان توجه میکنیم. در زمان عهدعتیق، نزدیک شدن به خدا مستلزم شرایط مخصوص بود و فقط برای عدۀ بخصوصی و در شرایط خاص امکانپذیر بود.

مورد دیگر اینکه، شریعت به این منظور عطا شد که مردم را برای هدایت به سوی مسیح آماده کند.

کلام خدا میفرماید:

رومیان 4:10 مسیح هدف و تمام کننده شریعت است برای هرکه ایمان آورد و به این وسیله در حضور خدا نیک شمرده شود. (ترجمۀ مژده)

پولس در غلاطیان 24:3 میفرماید:

رومیان 24:3 به این ترتیب شریعت دایه ما بود که ما را به مسیح برساند تا به وسیله ایمان کاملاً نیک محسوب شویم،

لغت یونانی که در اینجا دایه ترجمه شده عبارت است از غلامی که مسئولیت کلی و بزرگ کردن بچه از هفت تا حدود هیجده سالگی را بر عهده داشت.

شریعت هم، همین نقش را عهده دار بود، و تابعان خود را برای پذیرفتن مسیح آماده می کرد. شریعت به وسیلۀ نشان دادن قدوسیت خدا و گناهکار بودن انسان و همچنین به وسیلۀ اشاره به صلیب مسیح بعنوان یگانه راه نجات و رسیدن به خدا، از طریق قربانی ها و خدمات کاهنان و خیمۀ اجتماع، این کار را انجام میداد.

حال پس از بررسی تعریف و هدف قانون یا شریعت خدا، سومین مورد یعنی رابطۀ ایماندار با شریعت خدا رو مورد بررسی قرار میدهیم.

3- رابطۀ ایماندار با شریعت خدا

بین رابطۀ ایماندار با شریعت در دورۀ فعلی، و مقایسۀ آن با دوران گذشته تفاوت زیادی وجود دارد. کتاب مقدس تعلیم میدهد که بوسیلۀ مرگ مسیح، ایماندار نه فقط از لعنت شریعت (غلاطیان 13:3) یعنی از مجازات های مذکور در آن، بلکه از خود شریعت هم آزاد شده (رومیان 4:7، افسسیان 14:2و 15، کولسیان 14:2). در

رومیان 4:10 میخوانیم:

رومیان 4:10 زیرا مسیح هدف و تمام کننده شریعت است برای هرکه ایمان آورد و به این وسیله در حضور خدا نیک شمرده شود. (ترجمۀ مژده)

دوم قرنتیان 7:1-11 می فهمیم که این آزادی شامل رهایی از قوانین تشریفاتی و همچنین قوانین اخلاقی بود که بر سنگ ها تراشیده شده بودند، بعبارتی ده فرمان منسوخ شد. به همین دلیل ایماندار به مسیح، دیگر نه زیر شریعت بلکه زیر فیض خدا قرار دارد. (برای مطالعۀ بیشتر میتونید به رومیان 14:6 و 6:7،  غلاطیان 30:4 و 18:5 مراجعه کنید)

به همین دلیل ایماندار تشویق میشود که به آن آزادی که مسیح او را به آن آزاد کرد استوار باشد و باز در یوغ بندگی گرفتار نشود. این حقیقت را میتونیم درغلاطیان 1:5 مطالعه کنیم.

از این آیات نتیجه میگیریم که پولس رسول بین قوانین تشریفاتی با قوانین اخلاقی عهدعتیق تفاوتی قائل نیست.

ایماندار از شریعت آزاد شده است، ولی نباید از آزادی خود سوء استفاده کند.

برای ایجاد تعادل در این مورد، کتاب مقدس تعلیم میدهد که ما نه فقط از شریعت آزاد شده ایم بلکه مطابق با رومیان 4:7 به عیسی مسیح که از از مردگان برخاست پیوند شدیم تا برای خدا ثمر آوریم.

پس، از آنجائیکه زیر شریعت مسیح هستیم، میتوانیم بگوئیم بدون شریعت خدا نیستیم (اول قرنتیان 21:9، غلاطیان 2:6). آزادی از شریعت به این معنی نیست که مسئولیتی نداشته باشیم. از آیاتی چون غلاطیان 13:5 و اول پطرس 16:2 میفهمیم که وظیفۀ ما محبت کردن است. پس ایماندار باید به مسیح بعنوان نمونه و استاد چشم بدوزد و با کمک روح القدس شریعت مسیح را اجرا نماید. کلام خدا در این رابطه میفرماید:

غلاطیان 18:5 اما هرگاه روح خدا شما را هدایت کند، دیگر لازم نخواهد بود برای انجام دستورهای خدا، به خود فشار بیاورید. (ترجمۀ تفسیری)

رومیان 4:8 پس حال ، قادریم احکام و دستورات خدا را اطاعت کنیم ، زیرا عنان زندگی ما در دست روح خداست نه در دست طبیعت کهنه و گناه آلود ما. (ترجمه تفسیری)

البته این به آن معنی نیست که ده فرمان که از صفات الهی سرچشمه میگیرند امروز دیگر هیچ ارزشی ندارند. در واقع همانطور که قبلاً اشاره شد، متوجه میشیم که تمام قسمت های ده فرمان، به استثنای فرمان چهارم، در عهدجدید تائید شده اند. تکرار آنها به این دلیله که ارادۀ خدا را به ما نشان دهند، ولی ما نمی توانیم با تلاش در اجرای آنها در حضور خدا عادل شمرده بشیم. چنین تلاشی بی ثمر خواهد بود چون پولس رسول در رومیان 20:3 می فرماید:

رومیان 20:3 پس ملاحظه می کنید که با اجرای شریعت ، کسی هرگز نمی تواند رضایت خدا را حاصل کند. در واقع هر چه بیشتر شریعت را بدانیم ، بیشتر پی می بریم که آن را زیر پا گذارده ایم . شریعت فقط چشمان ما را باز می کند تا گناهان خود را ببینیم . (ترجمۀ تفسیری)

به همین دلیل است که ایماندار به مسیح، هم فرزند خواندگی خدا، و هم، فکر روح خدا را داراست (دوم قرنتیان 22:1 و 5:5، غلاطیان 5:4و6، افسسیان 14:1).

از رومیان 2:8 در میابیم که به وسیلۀ مسیح از ذات جسمانی آزاد شده ایم  و لازم است با کمک او اعمال بدن را از بین ببریم (رومیان 13:8) و در نهایت به وسیلۀ او، ثمرۀ روح را ظاهر خواهیم کرد.

کلام خدا در این رابطه میفرماید:

غلاطیان 22:5 و 23 اما هرگاه روح خدا زندگی ما را هدایت فرماید، این ثمرات را در زندگی ما بوجود خواهد آورد: محبت، شادی، آرامش، بردباری، مهربانی، نیکوکاری، وفاداری، فروتنی و خویشتنداری. هیچیک از این صفات پسندیده ، تضادی با احکام مذهبی و شریعت یهود ندارند. (ترجمۀ تفسیری)

خوب در اینجا مطالعۀ قانون یا شریعت خدا رو خاتمه میدیم و به بررسی ماهیت گناه میپردازیم.

ب- ماهیت گناه (pdf91)

بعضی از الهیات دانان، گناه را،

عدم مطابقت با قانون اخلاقی خدا در عمل، فکر و حالت، میدانند

 و عده ای دیگر گناه را اینطور تعریف میکنند:

هر گونه عملی که نشان دهندۀ ذات قدوس خالق نمی باشد، و یا حتی مخالف آن است، گناه است.

بی شک هر دو تعریف صحیح است چون قانون اخلاقی انعکاسی از ذات خداست.

کتاب مقدس نشان میدهد که گناه عبارت از نقض شریعت میباشد (رومیان 7:7-13، غلاطیان 10:3و 12، یعقوب 8:2-12، اول یوحنا 4:3) و همچنین بگونه ای به ذات الهی مربوط می شود.

در اشعیا 1:6-6 می بینیم وقتی اشعیا خدا را در قدوسیت دید، به گناهکار بودن خود پی برد.

خدا قدوس است و ما باید خودمان را با قدوسیت او مطابقت بدیم، و هر چه کمتر از این باشد گناه است.

لاویان 2:19  مقدس‌ باشید زیرا من‌ خداوند، خدای‌ شما مقدس‌ هستم‌.

اول پطرس 15:1و16 بلکه چنانکه خدایی که شما را خوانده است، پاک است شما نیز در تمام رفتارتان پاک باشید. زیرا کتاب مقدّس می‌فرماید:«شما باید مقدّس باشید، زیرا که من قدّوسم.» (ترجمۀ تفسیری)

در تعریف گناه چند نکتۀ مهم وجود دارند که میخوام در اینجا بهشون اشاره کنم:

اولین مورد اینست که :

1- گناه، نوع بخصوصی از شرارت است

دو نوع شرارتِ کاملاً متفاوت وجود دارند:

1) شرارت مادی و

2) شرارت اخلاقی

سیل، زمین لرزه، قحطی، حیوانات وحشی و نظایر آن از نوع شرارت های مادی هستند.

از این نظر است که در آیاتی چون اشعیا 7:45 میخوانیم که خداوند میفرماید من آفرینندۀ بدی هستم.

البته در ترجمه های دیگر، ما این آیه را به اینصورت میخوانیم که مفهوم روشن تری دارد.

اشعیا 7:45 من‌ پدید آورنده‌ رویدادهای‌ خوب‌ و بد هستم‌. (ترجمۀ مژده)

دومین نوع شرارت، شرارت اخلاقی است. از آنجائیکه انسان موجود عاقلی است، از خلافهای اخلاقی و از تمرد خود در انجام وظیفه اش آگاه بوده و از انجام آنها پرهیز میکند. بهمین دلیل با ارتکاب به گناه، خطاکار و فاسد میشود. باید اضافه کرد که شرارت کسانی که نقص عقلی دارند، گناه محسوب نمیشود.

با این گفته به مطالعه دومین تعریف از ماهیت گناه یعنی نقض شریعت خدا میپردازیم.

2- گناه عبارت است از نقض شریعت خدا

اشاره کردیم که گناه عبارت از قصور در شریعت خدا و خطا نسبت به آن هست. از آنجائیکه انسان موجودی منطقی و اخلاقی هست باید تابع قانون حقیقت باشد. حال سوال اینه که این قانون حقیقت، چه قانونی است.

یکی از الهیات دانانِ مسیحی، آقای چارلز هاج  (Hodge)  در این رابطه میگوید:

این قانون حقیقت، نمیتواند شامل این موارد باشد:

  1. عقل ما نمیتواند قانون حقیقی باشد، زیرا در آن صورت هر شخصی، قانون خودش خواهد بود و دیگر خطا مفهومی نخواهد داشت.
  2. نظام اخلاقی کائنات نیز نمیتواند قانون حقیقی باشد، زیرا خیالی است و نمیتواند با الزام، مجازات را تعیین و اجرا نماید.
  3. قانون حقیقی نمیتواند، توجه به خوشحالی دنیوی باشد، زیرا روشن است که شادی همیشه با سعادت و نیکویی یکی نیست.
  4. حتی قانون حقیقی نمیتواند بر مبنای شادی شخصی باشد، چون در این صورت هر کس به دنبال مصلحت خود خواهد بود.

آقای هاج میگوید: قانون حقیقی، عبارت است از اطاعت از خدا که نامحدود، ابدی و دارای کمالات غیر قابل تغییر میباشد.

عیسی مسیح در متی 37:22-40 قانون خدا را این چنین خلاصه کرد.

متی 37:22-40 خداوند را که خدای توست ، با تمام قلب و جان و عقل خود دوست داشته باش. این اولین و مهم ترین دستور خداست . دومین دستور مهم نیز مانند اولی است: همسایه خود را دوست بدار، به همان اندازه که خود را دوست می داری. تمام احکام خدا و گفتار انبیاء در این دو حکم خلاصه می شود و اگر شما این دو را انجام دهید، در واقع همه را انجام داده اید. (ترجمۀ تفسیری)

عهد عتیق و عهدجدید هر دو برای گناه اصطلاحات متعددی به کار می برند که توجه شما رو با ذکر آیات مربوطه به آنها جلب میکنم:

مثلا واژۀ خود گناه (پیدایش 20:18، رومیان 23:3)

نافرمانی (رومیان 19:5)

خیانت (لاویان 40:26)

ناراستی (تیطس 14:2)

تقصیر (خروج 21:23، اول تیموتائوس 14:2)

خطا (افسسیان 1:2)

جهالت (عبرانیان 7:9)

بی دینی (اول پطرس 18:4)

شرارت (امثال 31:11)

بی ایمانی (رومیان 20:11)

بی عدالتی (اول یوحنا 9:1)

بی انصافی (تثنیه 16:25)

ناپاکی (اول تیموتائوس 9:1)

حالا در موردِ رابطۀ شریعت و گناه باید به چند نکته توجه کرد:

  • قصور در مورد کارهایی که شریعت، ما را به انجام آنها مکلف می سازد، مانند کارهایی که از انجام آنها نهی شده ایم، گناه است. یعنی گناه ممکن است انجام و یا خودداری از انجام کاری باشد (یعقوب 17:4، رومیان 23:14).
  • قصور در یک مورد به مانند قصور در تمام موارد شریعت است (غلاطیان 10:3، یعقوب 10:2).
  • عدم اطلاع از قانون باعث برائت نخواهد بود. (لوقا 47:12و48).
  • توانایی انسان در اجرای شریعت، شرط لازم برای مسئولیت انسان و معیار گناه نیست. عدم توانایی انسان در اجرای شریعت بدلیل، وضعیت اولیۀ او نیست بلکه بخاطر سهمی است که او در گناه اولیه آدم دارد. زیرا شریعت خدا، بیان کنندۀ قدوسیت او بعنوان یگانه معیار زندگی برای انسان میباشد. بنابراین توانایی در مورد اجرای شریعت نمی تواند شاخص وظیفۀ انسان در قبال حکم خدا و معیاری برای تعیین گناه محسوب گردد.
  • احساس خطا را نباید نشانۀ قطعی وجود گناه دانست، زیرا ممکن است سطح اخلاق انسان به قدری پایین باشد و وجدانش به قدری خدشه دار شده باشد که دیگر احساس گناه ننماید. ولی این امر باعث برائت او نمیگردد.

با این گفته به مطالعه سومین تعریف از ماهیت گناه یعنی اینکه گناه علاوه بر عمل، یک اصل یا ماهیت است، میپردازیم.

3- گناه علاوه بر عمل، یک اصل یا ماهیت است

اطاعت از قوانین الهی مستلزم اطاعت ذاتی و همچنین اطاعت عملی است. اعمال گناه آلود از یک ذات و اصل گناه آلود ناشی میشود. کلام خدا در این رابطه میفرماید:

متی 17:7-18  همچنین هر درخت نیکو، میوه نیکو می‌آورد و درخت بد، میوه بد می‌آورد. نمی‌تواند درخت خوب میوه بد آوَرد، و نه درخت بد میوه نیکو آوَرَد.

متی 19:15  زیرا که از دل برمی‌آید، خیالات بد و قتلها و زناها و فسقها و دزدیها و شهادات دروغ و کفرها.

کتاب مقدس بین گناه و گناهان تفاوت قائل میشود. گناه مربوط به ذات است ولی گناهان تجلی و ابراز این ذات میباشد. گناه ذاتاً در همه وجود دارد و بعداً در عمل ظاهر می شود. پولس در این رابطه می گوید:

رومیان 8:7و9 امّا گناه با سوءاستفاده از این حکمِ شریعت، فرصت یافت تا هر نوع طمع را در من پدید آورد. زیرا جدا از شریعت، گناه مرده است. زمانی من جدا از شریعتْ زنده بودم؛ امّا چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مُردم.

رومیان 17:7 گناهی است که در من ساکن است.

مقررات عهدعتیق در مورد گناهان مربوط به جهالت یا غفلت و یا گناهکار بودن به طور کلی نشان میدهد که گناه محدود به عمل نیست، بلکه به شرایط انجام گناه نیز، مربوط می گردد (لاویان 2:5-6).

تمام انسانها می دانند خوبی و بدی، نه فقط به عمل ارادی، بلکه به وضع و حالت آن هم مرتبط است. به همین دلیل مردم اصطلاحاتی نظیر اخلاق بد و وضع شریرانه بکار میبرند. در واقع عمل انسان، زمانی محکوم میگردد که از ذات شریر، ناشی شده باشد. در قوانین جزایی، محرک، مهم تر از عمل است. مهم نیست که این تمایلات شریرانه چگونه بوجود آمده اند، بلکه وجود خود آنها خواه از اجداد خود به ارث برده و یا خودمان آنها را کسب کرده باشیم، محکوم هستند.

عادت به عدم اطاعت از قانون، ممکن است وجدان ما را آنقدر داغ کند که دیگر صدای آن را نشنویم.

بعلاوه وجدان مسیحی بر این امر گواهی می دهد که گناه علاوه بر عمل، یک اصل یا ذات است.

یک مسیحی ایماندار، انحراف از قانون و شخصیت الهی را نتیجۀ تباهی و فساد ذات درونی اش می داند و حتی بیش از اعمال گناه آلودش، از ذات فاسدش متاسف شده، توبه میکند.

با این گفته به مطالعه چهارمین تعریف از ماهیت گناه، تحت عنوان گناه علاوه بر خطا جرم نیز محسوب میگردد میپردازیم.

4- گناه علاوه بر خطا جرم نیز محسوب می گردد

گناه تا وقتی بر ضد شریعت انجام میشود، خطا محسوب میگردد و زمانیکه برضد قانون صورت میگیرد جرم به حساب می آید. کتاب مقدس در این رابطه میفرماید.

اشعیا 5:1 چرا از گناهان‌ خود دست‌ بر نمی‌دارید؟ آیا به‌ اندازه‌ کافی‌ مجازات‌ نشده‌اید؟ ای‌ اسرائیل‌، فکر و دلت‌ تمام‌ بیمار است. (ترجمۀ تفسیری)

ارمیا 9:17 هیچ‌ چیز مانند دل‌ انسان‌ فریبکار و شرور نیست‌؛ کیست‌ که‌ از آنچه‌ در آن‌ می‌گذرد آگاه‌ باشد؟  (ترجمۀ تفسیری)

این آیات و نظایر آن روشن می سازند که لازم است ما پاک شویم.

مزمور 2:51  مرا از عصیانم‌ کاملاً شستشو ده‌ و مرا از گناهم‌ پاک‌ ساز. (ترجمۀ تفسیری)

مزمور 7:51 گناه‌ مرا از من‌ دور کن‌ تا پاک‌ شوم‌؛ مرا شستشو ده‌ تا سفیدتر از برف‌ شوم‌. (ترجمۀ تفسیری)

اول یوحنا 7:1  اما اگر ما نیز مانند مسیح‌ در نور حضور خدا زندگی‌ می‌کنیم‌، آنگاه‌ با یکدیگر رابطه‌ای‌ نزدیک‌ داریم‌ و خون‌ عیسی‌، فرزند خدا، ما را از هر گناه‌ پاک‌ می‌سازد. (ترجمۀ تفسیری)

در کلام خدا می بینیم که جرم، خودش را در این موارد نشان میدهد:

تاریکی فهم (رومیان 31:1، اول قرنتیان 14:2، افسسیان 18:4)

خیالات شریرانه و باطل (پیدایش 5:6، رومیان 21:1)

شهوات خبیث (رومیان 26:1و27)

سخنان ناشایسته (افسسیان 29:4)

فکر و وجدان آلوده (تیطس 15:1)

ارادۀ اسیر و منحرف (رومیان 18:7و19)

اینها نشانه هایی هستند، که از ذات فاسد سرچشمه میگیرند. این عدم توانایی در خشنود ساختن خدا، موت هم خوانده می شود. چنانکه در افسسیان 1:2و5 میگوید که مردم در گناهان خود مرده هستند و یا در کولسیان 13:2 میگوید کاملاً فاقد زندگی روحانی می باشند.

فساد کامل انسان، به این معنی نیست که مردم کاملاً فاسد هستند، و همچنین به این مفهوم نیست که انسان فاقد وجدان و توانایی تشخیص خوب و بد است. بعلاوه به این معنی نیست که انسان بی ایمان، فاقد صفات نیکوست. فساد کامل انسان، به این معنی است که تمام انسانها در موقع تولد آلوده هستند و فساد در تمام جنبه های زندگی شان وارد شده و انسانِ بی ایمان هیچ نیکویی در خود ندارد که بتواند خدا را راضی کند و هیچ قدرتی ندارد که بتواند وضع خود را تغییر دهد.

با این گفته می رسیم به پنجمین تعریف از ماهیت گناه، که تحت عنوان گناه اساساً خودخواهی است.

5- گناه اساساً خودخواهی است (pdf93)

تعیین اصل اساسی گناه، کار مشکلی است. چه چیزی باعث می شود که انسان گناه کند؟ غرور، بی ایمانی، عدم اطاعت یا خودخواهی؟ کتاب مقدس تعلیم میدهد که اساس خداپرستی عبارت از محبت نسبت به خدا است. پس آیا اساس گناه محبت به خود نیست؟ اشعیا 6:53 میگوید:

اشعیا 6:53 هر یکی از ما به راه خود برگشته بود.

البته انسان باید با مفهوم صحیح، نسبت به خودش محبت داشته باشد. این امر احترام به شخصیت انسان است و باعث حفظ شخصیت، پیشرفت و احترام به دیگران نیز می باشد. این امر به خودی خود گناه نیست. منظور ما از، محبت به خود، محبت اغراق آمیز نسبت به خود هست، که باعث می شود علایق خود را بالاتر از خواست خدا بدانیم.

در تائید اینکه اصل و اساس گناه همان خودخواهیست، می توان گفت که ریشۀ هر نوع گناه را میتوان در خودخواهی یافت. بدین طریق تمایلات طبیعی، جسمانی، جاه طلبی و خودپرستی همه از خودخواهی سرچشمه میگیرند. عیسی نمونۀ شخصی است که از خودخواهی کاملاً آزاد بود. او در یوحنا 29:5 فرمود:

یوحنا 29:5 ارادۀ خود را طالب نیستم بلکه ارادۀ پدری که مرا فرستاده است.

پولس محبت را کامل کنندۀ شریعت میداند (رومیان 10:13). او میگوید که مسیح برای همه مرد تا آنانی که زنده اند از این به بعد برای خویشتن زیست نکنند، بلکه برای او که برای ایشان مرد و برخاست (دوم قرنتیان 15:5) و مردمِ آخرِ زمان را خود پرست میخواند (دوم تیموتاوس 2:3). این آیات کتابِ مقدس و نظایر آن روشن می کنند که خودخواهی جوهر یا ذاتِ گناه است و تمام گناهان، از آن ناشی می شوند.

خوب با این گفته، بخش اول مطالعۀ امروز، که تحت عنوان زمینۀ سقوط انسان بود، خاتمه پیدا میکنه و به مطالعۀ بخش دوم یعنی مشکلات مربوط به سقوط انسان میپردازیم.

بخش دوم سوالات مربوط به سقوط انسان

سوالاتی در مورد سقوط انسان وجود دارند که آنها رو نمیشه انکار کرد. بنابراین در این رابطه به سه سوال عمدۀ آنها اشاره می کنم.

سوال اول یک موجود مقدس، مثل آدم و حوا، چگونه سقوط می کند؟

هر چند جواب دادن به این سوال از حدود فهم انسان خارج است، ولی می توان چند نکته را در این رابطه ذکر کرد:

  • آدم و حوا از نظر اخلاقی آزاد و بی گناه و با توانایی گناه کردن یا گناه نکردن خلق شده بودند.
  • وسوسۀ والدین اولیۀ ما با وسوسۀ شیطان این تفاوت را داشت که وسوسۀ آنها از خارج اعمال شد، یعنی شیطان آنها را وسوسه کرد تا گناه کنند.
  • آدم هر چند از خارج وسوسه شد، ولی شخصاً تصمیم گرفت که از فرمان خدا سرپیچی کند و مسئول گناه خود شناخته شد (اول تیموتائوس 14:2).
  • این موضوع، که چگونه در یک موجود مقدس و بدون گناه مثل آدم و حوا، یک فکر غیرمقدس به وجود آمد، از حدود درک ما خارج است. تنها توضیح قانع کننده این است که سقوط آدم بر اثر عصیان علیه خدا با ارادۀ آزاد بود. شیطان از علاقۀ خدادادی انسان نسبت به زیبایی و دانش و خوراک استفاده کرد (پیدایش 6:3). این علایق، ذاتاً خوب هستند، البته مشروط بر اینکه به طرز صحیح بکار برده شوند (اول تیموتاوس 4:4و5، اول یوحنا 16:2). شیطان از انسان خواست که از این علایق سوء استفاده کند و از فرمان صریح خدا در مورد نخوردن از میوۀ درخت سرپیچی کند. انسان به میل خود از دستور خدا سرپیچی و از فریب شیطان پیروی کرد. علایق خدادادی نسبت به زیبایی و دانش و خوراک وسیله ای در دست شیطان شد که انسان را به عصیان بکشاند. هدف اصلی شیطان این بود که فرمانروایی نسبی خود را توسعه دهد، با خدا برابر شود، و تابع فرمانروایی مطلق خدا نگردد.

دومین سوال در رابطه با سقوط انسان اینه که:

سوال دوم خدای عادل چطور اجازه می دهد که انسان وسوسه شود؟

در پاسخ باید گفت که اجازۀ خدا نه به عدالتش بلکه به نیکویی او مربوط میشود. در این مورد به چند دلیل اشاره می کنم:

1- لزوم آزمایش

خدا به انسان قدرت انتخاب عطا فرمود بطوریکه میتوانست بر علیه خواست خدا تصمیم بگیرد، و داشتن این قدرت برای آزمایش و پیشرفت اخلاقی اش ضروری بود. انسان موجود بی اراده ای نبود که بدون اینکه آزادی انتخاب داشته باشد فقط برای جلال خدا زندگی کند. انسان نسبت به خدا تمایل داشت ولی چون می توانست بر خلاف آن تصمیم بگیرد، تمایل او نسبت به خدا فقط وقتی تائید می شد که با میل خودش در این مورد تصمیم بگیرد. پس یک دورۀ آزمایش لازم بود تا معلوم شود که نسبت به اجرای حکم خدا تا چه حد تمایل دارد. هر چند خدا از اول نتیجۀ آزمایش را می دانست، ولی آزمایش لازم بود. علاوه بر این، وعدۀ خدا در مورد نجات انسان، که فوراً بعد از سقوطش اعلام شد، نمایانگر نیکویی خداست.

عنوان مورد دوم در رابطه با اینکه چرا خدا اجازه داد تا انسان وسوسه بشه لزوم وسوسه کننده نام داره.

2- لزوم وسوسه کننده

قبلاً در مطالعاتمان بررسی کردیم که شیطان بدون عاملِ وسوسه خارجی، سقوط کرد. او بر اثر جاه طلبی عمداً گناه کرد و در نتیجه شیطان شد. اما اگر انسان بدون عامل وسوسه کننده خارجی سقوط می کرد، خودش عامل گناه خود بوده و او نیز تبدیل به شیطان میشد. اما از آنجائیکه انسان بدلیل عامل وسوسه کنندۀ خارجی سقوط کرد، خدا امکانی فراهم کرد تا انسان بوسیلۀ آن نجات یابد و این نشاندهندۀ نیکویی تام خداوند میباشد.

سومین مورد در رابطه با اینکه چرا خدا اجازه داد تا انسان وسوسه شود امکان مخالفت با وسوسه نام داره.

3- امکان مخالفت با وسوسه

باید بدانیم که در خود وسوسه قدرتی وجود نداشت که انسان را وادار به گناه کند. انسان میتوانست از خدا اطاعت و یا از او سرپیچی کند. همۀ ما میدونیم که امکان گناه کردن باعث گناهکار شدن هیچ کس نمی گردد.

بی شک اگر انسان با وسوسه مخالفت میکرد، باعث فرار شیطان می شد.

یعقوب 7:4 پس تسلیم خدا باشید. در برابر ابلیس ایستادگی کنید، که از شما خواهد گریخت.

ما در این آیه شاهد نیکویی خدا هستیم. یعنی اینکه اگر انسان با وسوسه مخالفت میکرد، ذات مقدسش  به وسیلۀ عمل مقدس او یعنی امکان مخالفت با وسوسه، تائید میشد.

سومین سوال در رابطه با سقوط انسان اینه که:

سوال سوم چرا برای یک دستور کوچک یعنی منع خوردن میوۀ ممنوعه چنین مجازات بزرگی، یعنی مرگ ابدی تعیین شد؟

در جواب میشه به چند نکته اشاره کرد.

ثابت کردن وفاداری یا عدم وفاداری شخص، مستلزم عمل خاص و بزرگی نیست. یک دستور ساده که مستلزم یک عمل ساده باشد، بهترین آزمایش روح وفاداری است. بعنوان مثال، اگر کودکی، بسیاری از دستورات مادرش را اطاعت کند، ولی در چند مورد کوچک عدم اطاعت نشان دهد، سرپیچی و عدم وفاداری او، آشکار میشود.

بعلاوه این دستور خدا، که نباید از میوۀ ممنوعه بخوره، دستور کوچکی نبود، بلکه فرمانروایی کامل خدا رو نمایان می کرد. خدا به وسیلۀ دستور منع خوردن میوۀ ممنوعه به آدم نشان داد که حق دارد به او دستور دهد، و از او انتظار اطاعت داشته باشد.

بنابراین نیاز بود که اطاعت آدم، مورد آزمایش قرار گیرد تا ذات او معلوم بشود. تعیین مجازات شدید نیز، نشان دهندۀ اهمیت دستور الهی است.

نکتۀ دیگر اینکه، آدم از جدی بودن موضوع بی خبر نبود و می دانست که اگر دستور خدا را اطاعت نکند خواهد مرد. خدا با اعلام مجازات آدم و حوا، حیاتی بودن دستور خود را روشن و تائید کرد.

بنابراین، عدم اطاعت از خدا، گناه مرگباری است. انتخابی بین زندگی و مرگ است. یا بعبارتی میشه گفت که انتخابی است بین خدا و خود.