عطایای روحانی و کاربرد آنها (10)

عطایای موقتِ نشانه ای (قسمت سوم)

عطای شفا (اول قرنتیان 10:12)

 

قبل از پرداختن به موضوع امروز، که بخش سوم از عطایای موقتِ نشانه ای، و ادامۀ موضوع شفا از جلسۀ قبل می باشد، برای سهولت در یادگیری مطالب، اجازه بدید تا مروری بر تقسیم بندی عطایای روحانی داشته باشیم.

کلاً عطایای روحانی را به سه دسته تقسیم بندی کردیم.

اولین گروه عطایای روحانی: اشخاصی که دارای عطایای روحانی هستند.

از افسسیان باب 4 اشاره شد که خدا به کلیسا رسولان، انبیا، مبشرین، شبانان (معلمینِ کشیش) و معلیمن بخشیده است. اینها اشخاصی هستند که خدا به کلیسایش عطا فرموده است. 

دومین گروه از عطایا را، عطایای دائمی نامیدیم، که بتوسط روح القدس برای اصلاح و تربیت کلیسا استفاده میشوند.

یازده عطای دائمی را به دو دسته، که دستۀ اول 5 عطایای گفتاری و دستۀ دوم 6 عطایای خدمتی تقسیم کردیم.

اکنون به گروه سوم از این عطایا رسیدیم که تحت عنوان عطایای موقتِ نشانه ای، می باشند که شامل 1) عطای شفا 2) عطای معجزه 3) عطای تکلم به زبانها و 4) عطای ترجمۀ زبانهاست.

قبلاً اشاره کردیم، که کاربرد اصلی از این گروه عطایای موقت، بنا یا اصلاح کلیسا نبوده، اگر چه بطور ضمنی این کار  نیز انجام می شد، اما هدف اصلی آنها، تائید و اعتبار پیام خدا در عصر رسولان بود.

حال با دانستن این مطالب، می خواهم توجه شما را به چهار کار نجاتبخش خدا در طول تاریخ جلب کنم، تا دریابیم که در کجای نقشۀ رهایی بخش خدا قرار داریم.

چهار کار نجاتبخش خدا در طول تاریخ

اولین کار نجاتبخش خدا از باغ عدن تا بیت لحم یا بعبارتی، از پیدایش جهان تا ظهور نجات دهندۀ آن، به طول انجامید.

در طی تمام این سالها خدا سعی داشت که فقط یک حقیقت اساسی که پیش نیاز نجات بود را، بر انسان آشکار کند، و آن این بود که خدا یکیست و غیر از او خدایی نیست.  این حقیقت پیش نیاز مکاشفۀ خود در مرحلۀ بعدی از کار نجاتبخش او، یعنی ظهور عیسی مسیح است. اما در این مرحله خدا در سراسر عهدعتیق، خود را بعنوان یهوه، خدای ابراهیم و اسحق و یعقوب / خدای اسرائیل / خدای یکتا معرفی می کند.

قوم اسرائیل در کتاب خروج، یهوه را به عنوان تنها خدای عظیم و رهانندۀ خود از اسارت مصر، که قادر به شکست بتها و خدایان دروغین هست شناخت. ده فرمان موسی نیز همین استاندارد را دنبال می کند، که خدا یکیست و باید از تمام دستورات اجتماعی / اخلاقی / مذهبی او، به طور روزانه در محبت اطاعت کرد.

این یگانه پیامیست که در عهدعتیق بارها تکرار می شود. برای اینکه قوم اسرائیل این حقیقت را فراموش نکند، خدا به طرق مختلف آنرا برایشان تکرار می کرد و یادآور می شد.

با این وجود، قوم اسرائیل، بجای اینکه این حقیقت اساسی را بخاطر بسپارد، آن را فراموش می کرد و  بسوی بت پرستی کشیده می شد. ایلیای نبی مجبور شد آنها را از پرستش بتهای زمین های حاصلخیزی که ایزابل معرفی کرده بود، بسوی خدای حقیقی برگرداند. هوشع نیز آنها را از خیانت و زنای روحانی در پی بتها بسوی عشق اولشان یهوه بر می گرداند. ارمیا و اشعیا از یادآوری این حقیقت به قوم که خدا یکیست، نجات دهنده ای که قادر به رهانندۀ آنان باشد یکیست، هیچ گاه خسته خاطر نشدند.

سرانجام پس از 70 سال اسارت بدست بابلیها و از بین رفتن حکومت شمالی، قوم اسرائیل درسش را آموخت. حکومت جنوبی به اسارت برده شد و در طی 70 سال زیر فشار دشمن، چنگهایشان را برداشته در زیر درختی کنار رودخانه گریه و ماتم می کردند.

بالاخره، پس از گذشت زمان و تحمل رنجهای بسیار، آنها را به این حقیقت اساسی رسیدند، که فقط یک خدا هست. قوم اسرائیل پس از بازگشت از اسارت، بازسازی دیوار و معبد اورشلیم، و در نهایت برقراری قوم تا سال 1976، الاهیات آنها از اعتقاد به خدای یگانه هرگز از بین نرفت و آنها هیچگاه به سوی بت پرستی کشیده نشدند. خدا بالاخره موفق شد که پس از گذشت سالها در عهدعتیق پیامش را در قلب و جود قومش حَک کند که :

تثنیه 4:6-5 اى اسرائیل بشنو، یهوه، خداى ما، یهوه واحد است. پس یهوه خداى خود را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.

در طی سالهایی که به سالهای بین العهدین (یعنی 400 سال بین عهدعتیق و آغاز عهدجدید) معروف است، یونانیان تلاش بسیار کردند که به رهبری Antiochus بتوانند یهودیان را وادار به بت پرستی نمایند. آنها نسبت به معبد بی حرمتی کردند. در جای دیگر سعی کردند که با سرکوب اعتقاداتشان بر ایمانشان چیره شوند، اما همۀ این تلاش ها بیهوده بود. در نهایت یهودیان با شورش مکابیها ثابت کردند که بر اعتقاداتشان محکم ایستاده  و متعهداند.

پس از آن، در سالهای اول عهدجدید رومیها سرزمین فلسطین را اشغال کردند و با بتها و خدایان متعددی که داشتند آنجا را اشباع نمودند.  اما قوم اسرائیل زیر بار پرستش آنها نرفت. حتی از دولت روم درخواست کردند که برایشان سکه های مخصوصی که بدون تصویر قیصر باشد چاپ کنند، چون از نظر آنها این یک جور بت پرستی محسوب می شد و آنها هرگز نمی خواستند در اعمال بت پرستانۀ آنها شریک شوند.

اعتقاد یهودیان به اینکه خدا آنها را از خدایان دروغین روم جدا نموده باعث شد که در سال 70 میلادی معبد یهود تخریب گردد. کار آسانی نبود اما بلاخره  قوم اسرائیل به تمام دنیا ثابت کرد که خدای آنها، تنها خدای حقیقی است.

دومین کار نجات بخش خدا در تاریخ، بین بیت لحم و پنطیکاست صورت گرفت.

خدا در شناسایی خود به انسان، ابتدا، در عهدعتیق، خود را به عنوان تنها خدای حقیقی معرفی کرد.

به عبارتی، در عهدعتیق خدا آنجاست. اما در عهدجدید خدا اینجاست. خدا قابل روئیت می شود. عیسی مسیح خدا را قابل لمس می کند.

کولسیان 9:2 زیرا الوهیت با همه کمالش به‌‌صورت جسمانی در مسیح ساکن است،

پس تا اینجا، شناخت انسان از خدا این است که او واحد است و در بین ما و نجات دهندۀ ماست.

سومین عمل نجات بخش خدا در تاریخ، مابین زمان پنطیکاست و بازگشت ثانوی مسیح می باشد. یعنی زمانی که الان ما در آن قرار داریم.

در این مرحله، خدا در ما ساکن می شود. او خود را بصورت تثلیث، یعنی خدای واحد حقیقی در پدر آسمانی، خدای پسر در جسم انسانی و بتوسط روح القدس خدا در ما میباشد، بما آشکار نمود.

در سومین مرحله خدا علاوه بر آموزۀ تثلیث و کلام مکتوبش، بتوسط کلیسا در جهان نیز خود را آشکار ساخته است. بطوریکه، ما مسیحیان، بدن مسیح هستیم و به گونه ای تجسم خدا در جهان می باشیم.

چهارمین عمل نجاتبخش خدا در تاریخ، بازگشت ثانوی مسیح در جلال خواهد بود که در آن خدا حاکمیت مطلق خود را بر جهان برقرار خواهد کرد.

پس همانطور که گفته شد، ما مسیحیان الان در سومین مرحله از کار نجاتبخش خدا قرار داریم و موظفیم تا او پیام رهایی بخش انجیل را به مردم بشارت دهیم. 

جلسۀ پیش، از انجیل لوقا 1:9-2، اشاره کردیم که مسیح به دوازده شاگرد خود قدرت داد تا پادشاهی خدا را اعلام کنند و مردم را شفا دهند.

او همچنین قبل از صعودش به آسمان، ادامۀ کار را بصورت یک ماموریت، که ما آنرا تحت عنوان ماموریت بزرگ می شناسیم، به یازده شاگردش محول کرد و به آنها چنین گفت:

متی  17:28-20 تمامی قدرت درآسمان و بر زمین به من داده شده است. پس رفته، همه امّتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسمِ اَب و اِبن و روح‌القدس تعمید دهید. و ایشان را تعلیم دهید که همه اموری را که به شما حکم کرده‌ام حفظ کنند. و اینک، من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما می‌باشم. آمین.

انجیل مرقس 17:16 در جزئیات بیشتری که از این ماموریت بزرگ به ما می دهد، اضافه می کند که آیات و معجزات و قدرت شفا دادن بیماران نیز همراه ایمانداران خواهد بود.

انجیل لوقا 49:24، در این رابطه به نکتۀ جالبی اشاره می کند، که از این قرار است.

لوقا 49:24 اینک، من موعود پدر خود را بر شما می‌فرستم. پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتی که به قوّت از اعلی آراسته شوید. (ترجمۀ کلاسیک)

آنچه در اینجا حائز اهمیت است که بدانیم، این است که، پس از صعود مسیح به آسمان، روح القدس نازل شد تا کلیسا را برای ماموریتی که یافته، با قوت مجهز سازد.

در این راستا، در اعمال رسولان 8:1، عیسی مسیح به شاگردانش فرمود.

اعمال 8:1 لیکن چون روح‌القدس بر شما می‌آید، قوّت خواهید یافت و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم و تمامی یهودیّه و سامره و تا اقصای جهان. (ترجمۀ کلاسیک)

متاسفانه بعضی مسیحیان افراطی که حاصلِ نهضتهای کاذب Holiness، پنطیکاست و کاریزماتیک هستند، این آیات و آیات مشابه را خارج از موضوع اصلی تعبیر و تفسیر کرده و مسیحیت را وارد بحران نمودند.

بعنوان مثال:

آغاز نهضت پنطیکاست قرن بیستم، که با جلسات بیداریِ خیابان آزوزا در تاریخ 9 آوریل 1906، در شهر لس آنجلس آمریکا، به رهبری آقای  William J. Seymour، شروع شد.

آقای سیمور با تعلیم غلطی که توسط انیستیتوی آقای Charles Fox Parham از اعمال باب 2 در رابطه با تکلم به زبانها گرفته بود، از طرف آن انیستیتو به لس آنجلس اعزام می شود تا این آموزه را ترویج دهد.

موضوع از آنجائی آغاز می شود که آقای  William J. Seymour، همراه با هفت نفر دیگر که در انتظار ملاقات با خدا بودند، ناگهان بر اثر ضربه ای رعد آسا، از صندلی هایشان به زمین می افتند، که در نتیجه آن، به زبانها سخن گفته و با فریاد و هیجان غیرقابل وصفی، خدا را حمد و سپاس می گویند.

پس از انتشار این خبر، مردم به جلساتشان می پیوندند و تا سه سال، هر روزه در آنجا، جلسات به اصطلاح بیداری دائر می شود. این جلسات شبانه روزی، با دعا به زبانها، رقص و پایکوبی، همراه با سر و صدا، و شور و هیجانات هدایت می شدند.  

که مسیح در ماموریت بزرگ به شاگردان گفت اگر مارها را بردارند و زهر آن را بخورند به آنها ضرری نخواهد رسید،

نمونه دیگر از سوء تعبیر از کلام خدا، این است که، در سال 1946 آقای جرج وِنت هنسلی، از مرقس 18:16، برداشتن مار و خوردن زهر آنها را، به غلط نشانی از یک مسیحی نجات یافته اعلام کرد، و جنبشی را بنام Snake Handlers، مار گیران به راه انداخت.

بطوریکه در جلسات کلیسایی آنها، مارهای زنگی سمی را دست به دست می گرفتند و با انجام یک سری کارهای نمایشی و هیجانی، برنامه شان را اجرا می کردند. لازم به ذکر است که آقای هِنسلی در هنگام یکی از این جلسات در سال 1955 توسط نیش یک مار زنگی جان سپرد.

نتیجه ای که از مطالعه و تماشای کلیپ های این جلساتِ، به اصطلاح بیداری روحانی حاصل می شود، این است که هیچ کدام از آنها، مبنای کتاب مقدسی نداشته و در نتیجه واقعی نبوده اند.

اما، ماموریت عظیمی که توسط شاگردان مسیح و رسولان ادامه یافت، پس از نزول روح القدس و تولد کلیسا در اعمال باب 2، همانطور که عیسی مسیح فرموده بود، شاگردان با قوتی عظیم به عیسی مسیح شهادت دادند و انجیل نجات بخش او را به خلائق موعظه و تعلیم دادند، و خدا نیز همانطور که وعده داده بود، با آیات و معجزات، پیامشان را ثابت می نمود.

در جلسۀ قبل نگاهی به شش ویژگی از شفاهای مسیح داشتیم و گفتیم که:

  • عیسی مسیح با یک لمس یا، ادای یک کلمه شفا میداد
  • عیسی مسیح آنی شفا میداد
  • شفای او کامل بود
  • شفای مسیح همگانی بود. هر کس به او مراجعه میکرد شفا می یافت
  • مسیح اندامهای بدن از جمله، لنگان، نابینایان و مفلوجان را شفا داد
  • مسیح مرده را زنده کرد

امروز می خواهم مطالعه مون رو با مقایسه ای از شفاهای رسولان با شفاهایی که از دست عیسی مسیح صادر شد، آغاز کنم تا بدانیم، آیات و معجزاتی که از دست رسولان صادر می شد با معجزات و شفاهای عیسی مسیح، مطابقت داشتند و مثل شفاگران کاذب امروزی که فقط روی سکوهای نمایشی خود، برنامه اجرا می کنند، نبودند.

مقایسۀ شفاهای مسیح با شفاهای رسولان
ویژگی اول (عیسی مسیح با یک لمس یا کلمه شفا میداد):

در اعمال 7:28-9 پولس نیز مثل مورد اول در ویژگیهای شفاهای مسیح با لمس بیماران یا گفتن یک کلام آنها را شفا می داد.

اعمال 7:28-8 و در آن نواحی، املاک رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانه خود طلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود. از قضا پدر پوبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولس نزد وی آمده و دعا کرده و دست بر او گذارده، او را شفا داد.

ویژگی دوم (عیسی مسیح آنی شفا میداد):

در اعمال 2:3-8 نیز به مورد دوم بر میخوریم که پولس نیز مثل مسیح بطور آنی مردم را شفا میداد.

اعمال 2:3-8 در آنجا مردی مفلوج مادرزاد بود که هر روز او را در جلوی در معبد بزرگ، که به «دروازه زیبا» معروف بود، می گذاشتند تا از کسانی که به درون معبد بزرگ می رفتند صدقه بگیرد. وقتی پطرس و یوحنا را دید که به معبد بزرگ می روند تقاضای صدقه کرد. امّا پطرس و یوحنا به او خیره شدند و پطرس به او گفت: «به ما نگاه کن.» او به خیال اینکه چیزی از آنان خواهد گرفت، با چشمانی پُرتوقّع به ایشان نگاه کرد. امّا پطرس گفت: «من طلا و نقره ندارم، امّا آنچه دارم به تو می دهم. به نام عیسی مسیح ناصری به تو دستور می دهم، بلند شو و راه برو.» آنگاه پطرس دست راستش را گرفت و او را از زمین بلند کرد. فوراً پاها و قوزک پاهای او قوّت گرفتند. او از جا پرید، روی پاهای خود ایستاد و به راه افتاد و جست و خیزکنان و خدا را حمدگویان به اتّفاق ایشان وارد معبد بزرگ شد.

ویژگی سوم (شفای مسیح کامل بود):

در اعمال باب 9 آیۀ 34 به ویژگی سوم از شفاهای مسیح میرسیم که پطرس شخصی به نام اینیاس که به مدّت هشت سال مفلوج و بستری بود را کاملاً شفا می دهد.

ویژگی چهارم (شفای مسیح همگانی بود. هر کس به او مراجعه میکرد شفا می یافت):

اعمال 9:28 در رابطه با همگانی بودن شفا می گوید که پولس سایر مریضانی را که در جزیره بودند شفا داد. همچنین آیات فوق را:

اعمال 12:5-16 و آیات و معجزات عظیمه از دستهای رسولان در میان قوم به ظهور می رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می بودند. اما احدی از دیگران جرأت نمی کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می داشتند. و بیشتر ایمانداران به خداوند متحد می شدند، انبوهی از مردان و زنان، بقسمی که مریضان را در کوچه ها بیرون آوردند و بر بسترها و تختها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلّاً سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. و گروهی از بُلدانِ اطراف اورشلیم، بیماران و رنج دیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند.

ویژگی پنجم (مسیح اندامهای بدن از جمله، لنگان، نابینایان و مفلوجان را شفا داد):

در اعمال 3 پطرس و یوحنا لنگ مادرزادی را شفا می دهند.

ویژگی ششم (مسیح مرده زنده کرد):

در اعمال باب 9  آیات 40 و 41 پطرس رسول در رابطه با ویژگی پنجم دختری بنام طابیتا را که مرده بود زنده میکند.

کنترل عطا توسط دارندگان آن

 

پولس رسول در رومیان3:12-10 از ایمانداران میخواهد که عطایایشان را بکار گیرند. از این گفتۀ او میتوان نتیجه گرفت که هر کس عطایش را در کنترل خود دارد.

در متی 2:8-3 میبینیم که شخص ابرصی نزد مسیح آمده او را پرستش کرده میگوید اگر بخواهی میتوانی مرا طاهر سازی. عیسی او را لمس کرده میگوید میخواهم! طاهر شو. که فوراً برص او طاهر میشود.

این مورد در رابطه با رسولان هم صادق بود، بطوریکه در اعمال 3 چنین می خوانیم.

اعمال 4:3-7 پطرس با یوحنّا بر وی نیک نگریسته، گفت، به ما بنگر. پس بر ایشان نظر افکنده، منتظر بود که از ایشان چیزی بگیرد. آنگاه پطرس گفت، مرا طلا و نقره نیست، امّا آنچه دارم به تو می‌دهم. به نام عیسی مسیح ناصری برخیز و بخرام! و دست راستش را گرفته، او را برخیزانید که در ساعت پایها و ساقهای او قوّت گرفت .. (ترجمۀ کلاسیک)

بنابراین اگر خداوند به کسی عطایی میدهد کنترل و اختیار استفاده از آن را بدو میبخشد. بالاخره یا شخص عطا را دارد یا ندارد. 

متاسفانه در جلساتِ به ظاهر شفا، می بینیم که بسیاری با یاس و ناامیدی بدون گرفتن شفا محل را ترک می کنند.

وقتی از شخصی که جلسۀ شفا را برگذار کرده سوال می شود که چرا این گروه را شفا ندادی می گوید این من نیستم که شفا میدهم بلکه خداوند است.

البته اینکه شفادهندگان کاذب می گویند، این ما نیستیم که شفا می دهیم کاملاً درست است، چون آنها اصلاً عطایی ندارند که بخواهند با آن کاری کنند، اگر عطایی در کار بود، اختیار استفاده از آنرا نیز می داشتند.

نکتۀ دیگری که باید به آن توجه داشت این است که، اگرچه صاحب عطا اختیار و کنترل عطایش را دارد اما  هیچگاه آنرا برای استفادۀ شخصی اش به کار نمی گیرد.

به همین دلیل، هم سلولی پولس به نام اَپَفْرُدِتُس، که بودن در کنارش برایش بسیار عزیز و حیاتی بود، تا سر حد مرگ مریض می شود، اما پولس در شفای او دخالتی نمی کند چون می دانست که خدا نقشۀ دیگری برایش دارد.

در نهایت خدا بر او رحم کرده شفایش می دهد، اما نه بدست پولس.

در جای دیگر می خوانیم که پولس به تیموتائوس میگوید تروفیموس بیمار را ترک می کند.

دوم تیموتاوس 20:4 «اراستوس » در قرنتس ماند؛ «تروفیموس » را نیز که بیمار بود، درمیلیتوس ترک کردم و آمدم .

حتی در اول تیموتائوس باب 5 میخوانیم که تیموتائوس مریض است و پولس برای مداوای بیماری اش به او سفارشات پزشکی می کند.

هدف از عطای شفا، این نبود که پولس در خیابان ها هر کس را که می دید شفا دهد، بلکه این عطا صرفاً نشانی بود برای بی ایمانان تا باعث ایمان آوردنشان به پیام رسولان (کلام خدا) بشود.

متاسفانه بعضی کاسۀ داغ تر از آش می شوند. به گونه ای رفتار می کنند که انگار اکسیر زندگی را در دست دارند و به خود اجازه میدهند که از جانب خدا برای سرنوشت یا زندگی مردم تعیین و تکلفیک کنند.

یکی از آنها کتابی تحت عنوان خدا میخواهد شما سالم باشید چاپ کرده است. حقیقت امر این است که گاهی خدا اجازه می دهد که ما مریض شویم و یا حتی بمیریم.

نکتۀ مهمی که در اینجا باید در نظر داشت این است که نباید هدف خدا در شفای بیماران مورد سوء استفاده، سوء تعبیر یا حتی به انحراف کشیده شود.

بعنوان مثال آقای Dennis Bennett در کتابی تحت عنوان روح القدس و شما مینویسد. که خدا کاملاً روشن نموده که اراده اش برای بیماران شفا است. حماقت این جمله در اینجاست که اگر خدا اراده اش برای بیماران شفاست پس چرا در وحلۀ اول اجازه میدهد که بیمار شوند.

اما وقتی از آنها می پرسیم که شما از کجا می دانید که ارادۀ خدا برای بیماران شفاست، آنها در پاسخ به اشعیا 5:53 اشاره می کنند:

اشعیا 5:53 و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم.

در صورتیکه با کمی اطلاعات کتابمقدسی می توان بخوبی درک کرد که این آیه اصلاً در رابطه با شفای جسمانی سخن نمیگوید. صلیب مسیح واکسن بیماریها نبود. عیسی مسیح مصلوب نشد تا ما سرما نخوریم یا دیگر بیمار نشویم. او مصلوب شد تا انسان را از گناه نجات بخشد نه بیماری.

توجه کنید که اگر فرض را بر این بگیریم که خدا بیماری را از زندگی ایمانداران حذف کرده باشد، آنوقت باید انتظار داشت که رنج و زحمات را هم از زندگی آنها حذف کند.

بنابراین آیاتی که در رابطه با رنج و زحمت و صلیب ایمانداران است باید از پیام انجیل حذف شوند.

رسولان نیز در رابطه با بیماری و رنج مستثنی نبودند. بعنوان مثال:

پولس مشکلی داشت (خاری در جسم) که برای آن سه بار از خدا خواست تا آنرا برطرف کند اما خدا به اوگفت که فیض من تو را کافیست. شاید خدا میخواست که این مشکل در زندگی پولس باشد تا از زیادتی مکاشفات مغرور نشود. (دوم قرنتیان باب 12)

علاوه بر این، اگر شفای جسمانی بخشی از کفارۀ مسیح بر صلیب بود، آنوقت بسیاری از مردم با انگیزۀ غلط مسیحی می شدند و آموزۀ نجات، خدشه دار می شد.

خدا میخواهد که مردم برای آمرزش گناهان نزدش بیایند. او میخواهد که مردم بخاطر جلالش او را ستایش کنند نه برای نیازهای جسمانی شان (شفای جسمانی).

اگر غیر از این می بود آنوقت ثمرات روح مثل پرهیزکاری، صبر و استقامت که در عهدجدید بسیار با اهمیتند، به نظر بی ربط و احمقانه میآمدند. به آیات زیر توجه کنید:

عبرانیان 6:12 زیرا هر که را خداوند دوست می دارد، توبیخ می فرماید و هر فرزندِ مقبول خود را به تازیانه می زند.»

خروج 11:4 خداوند گفت: «کیست که زبان به انسان داد، وگنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یهوه هستم؟

یوحنا 1:9-3  و وقتی که می‌رفت کوری مادرزاد دید. و شاگردانش از او سؤال کرده، گفتند: «ای استاد گناه کِه کرد؟ این شخص یا والدین او که کور زاییده شد؟» عیسی جواب داد که «گناه نه این شخص کرد و نه پدر و مادرش، بلکه تا اعمال خدا در وی ظاهر شود.

بنابراین خدا اهداف و منظورهای خاص خودش را دارد. عیسی مسیح، پطرس، پولس و سایرین قدرت داشتند که با گفتن یا لمس کردن در همان آن شفا، معجزه یا هر عطای دیگر خدا را بکار بگیرند اما با در نظر گرفتن هدف و منظور خاص خدا این کار عملی میشد.

پطرس نیز به شخص مفلوج گفت آنچه که دارم به تو میدهم و بعد او را شفا داد.

شاگردان و همکاران آنها نیز از آنچه داشتند استفاده می کردند.

اما به ظاهر، شفا دهندگان امروزی، برای اینکه نمی توانند همه را شفا دهند و بعد از جلسه مجبورند بسیاری را بدون شفا به خانه هایشان برگرداند، به مردم میگویند که این ما نیستیم که شفا میدهیم.

آنها درست میگویند، چون در واقع چیزی ندارند، عطایی ندارند که بخواهند از آن استفاده کنند. عیسی مسیح، شاگردان و سایر رسولان داشتند، و هر وقت اراده میکردند قادر به استفادۀ آن بودند اما این آقایان، یعنی شفا دهندگان کاذب، هیچ ندارند.

بسیاری از مسیحیان میپرسند که اگر عطای شفا الان کاربرد ندارد، پس توجیه شما درباره این جلسات شفا و برنامه های تلویزیونی چیست؟

سوال من از آنها این است وقتی در این برنامه میبینید که شخصی که ادعا میکند عطای شفا دارد و نمیتواند با ادای یک کلمه، یا با لمس کردن مریضان، اعم از مفلوجان، نابینایان، و غیره را شفای کامل دهد و یا مرده زنده کند، آنوقت توجیه شما برای آن چیست؟

قدر مسلم از آنجائیکه هیچ کدام از این آقایان عطای شفا را از خود مسیح یا شاگردان او دریافت نکرده اند و نظر به اینکه کلام و مکاشفۀ الهی، که هدف اصلی از بخشش عطایا بود، تکمیل شده است بنابراین شفایی در کار نیست، و آنچه در این برنامه ها صورت میگیرد میتواند هر عامل دیگری جز عطای شفا باشد.

با یک جستجوی ساده بر روی اینترنت، می توان شاهد رسوایی شیادی و کلاهبرداری بسیاری از مجریان این گونه برنامه ها باشیم. این گونه افراد فریب خورده هستند، شاید بعضی از آنها خود نمی دانند اما در کُل قضیه، تفاوتی نمیکند چون چه آگاهانه و چه ناآگاهانه فریب خورده هستند.

شاید بپرسید پس منظور شما این است که خدا دیگر شفا نمیدهد، و یا دیگر تمایلی به شفای مردم ندارد؟ البته خیر.

منظور من این نیست. خدای ما خدای شفا دهنده ایست.

اگر بخواهد کسی را شفا دهد این کار را خواهد کرد اما عطای شفا از میان برداشته شده.

قبل از اینکه این موضوع را خاتمه بدهیم، بیائید از جنبۀ دیگر نیز مشکل بیماری را بررسی کنیم و به این سوال که چرا مسیحیان بیمار میشوند پاسخ دهیم.

در پاسخ به این سوال باید گفت که بیماری مسیحیان میتواند حداقل پنج دلیل داشته باشد.

چرا مسیحیان بیمار می شوند؟

 اول اینکه خدا آنها را اینطور آفریده. همانطور که قبلاً هم در خروج 11:4 خوانید خداوند میفرماید:

خروج 11:4 خداوند گفت: «کیست که زبان به انسان داد، وگنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یهوه هستم؟

وقتی شاگردان کور مادرزاد را دیدند از مسیح پرسیدند که علت نابینایی این شخص بخاطر گناه کیست. مسیح در پاسخ گفت هیچ کس. خدا او را اینطور آفرید. در جای دیگر میبینیم که عیسی مسیح میخواهد که ایلعازر بمیرد. یعنی آنقدر معطل میکند تا او میمیرد. امروزه بسیاری از مردم با نقص عضو یا امراض مادرزادی بدنیا میآیند چون خدا اینطور اراده کرده است. این نقشۀ خداست. اگر مایلید که در این زمینه اطلاعات بیشتری داشته باشید خانم Margaret Clarkson که تمام زندگی اش را با یک بیماری مادرزادی گذراند کتابی تحت عنوان “Grace Grows Best in Winter” نوشته است که بسیار مفید میباشد و به درک ما در این مورد بسیار کمک میکند. خدا برای این کارش هدفی دارد.

خانم Joni Ereckson Tada که بر اثر یک صانحه در 17 سالگی قطع نخاع شد و آقای Nick Vujicic که بدون دست و پا بدنیا آمد، هر دو دارای سرگذشت بسیار شگفت انگیز و خدمات برجستۀ مسیحی می باشند. آنها نقشۀ خدا را برای زندگی شان درک کرده اند و سالانه به صدها نفر معلول کمک می کنند تا بتوانند راهشان را بیابند و وفادارانه با خدا زندگی کنند.

دومین دلیل اینکه ممکن است عامل بیماری شیطان باشد. بله گاهی شیطان عامل بیماریست. در لوقا 11:13 میخوانیم.

لوقا 11:13 در آنجا زنی حضور داشت که روحی پلید او را مدّت هجده سال رنجور (روح ضعف، ناتوان، علیل Infirmity,) کرده بود. پشتش خمیده شده بود و نمی توانست راست بایستد.

شیطان به مدت 18 سال کمر این زن را خم کرده بود و او را ضعیف و ناتوان ساخته بود. عیسی مسیح به محض نزدیک شدن به او گفت.

لوقا 12:13-13 وقتی عیسی او را دید به او فرمود: «ای زن، تو از بیماری خود شفا یافتی.» بعد دستهای خود را بر او گذاشت و فوراً قامت او راست شد و به شکرگزاری پرودگار پرداخت.

عامل برخی بیماریها شیطان است و ممکن است خدا مثل این زن آنها را شفا دهد.

 سومین عامل بیماری، در برخی موارد، می تواند بخاطر هدف خاصی باشد که خدا برای او در نظر گرفته است. در این صورت، خدا اجازه می دهد که شیطان شخصی را مریض کند. مثل ایوب!

ایوب 7:1-8 خداوند از او (شیطان) پرسید: «آیا بنده من ایّوب را دیدی؟ در تمام روی زمین کسی مانند او پیدا نمی شود. او از من می ترسد و از هرگونه کار بد دوری می کند.» شیطان گفت: «اگر خداترسی برای ایّوب فایده‌ای نمی‌داشت، آیا این کار را می‌کرد؟ (ترجمۀ مژده)

بله خدا گاهی اجازه میدهد که افراد از طریق شیطان آزمایش بشوند. خود عیسی مسیح نیز در بیابان آزمایش شد. پولس رسول نیز در آزمایشات سخت درسهایی بسیاری از خدا آموخت.

دوم قرنتیان 7:12-10 امّا برای اینکه عظمت بی‌اندازه این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور بازدارد. سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من بر‌‌گیرد، امّا مرا گفت: فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف به‌‌کمال می‌رسد. پس با شادی هر‌‌چه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من قرار گیرد. از همین‌‌رو، در ضعفها، دشنامها، سختیها، آزارها و مشکلات، به‌‌خاطر مسیح شادمانم، زیرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم.

بنابراین منشأ بیماری یا خدادادیست، یا از شیطان و یا خدا بخاطر هدفی خاص اجازه داده تا شیطان عامل آن باشد.

 چهارم اینکه ممکن است برای محافظت از گمراهی باشد. (تنبیه ایمانداران)

داود در مزمور 67:119 میگوید:

مزمور 67:119 پیش‌ از اینکه‌ تـو مرا تنبیه‌ کنی‌، من‌ گمراه‌ بـودم‌، اما اینک‌ پیـرو کلام‌ تو هستم‌.

در آیۀ 71 میگوید:

مزمور 71:119 تو مرا تنبیه‌ کردی‌ و این‌ به‌ نفع‌ من‌ تمام‌ شد، زیـرا باعث‌ شد احکام‌ تـو را بیـاموزم‌.

پس گاهی بیماری، مرض و مصیبتها توجه ما را به خدا جلب میکنند و در نهایت باعث میشوند که بیشتر به او بچسبیم و اعتماد کنیم. در نهایت ممکن است اعتماد و ایمانمان به او بیشتر شود.

 پنجم گاهی هم بیماریها نتیجۀ تنبیه خداوند است. (تنبیه گنهکاران)

در اعداد 9:12-11 میخوانیم:

اعداد 9:12-11 پس‌ خشم‌ خداوند بر ایشان‌ افروخته‌ شد و خداوند از نزد ایشان‌ رفت‌. بمحض‌ اینکه‌ ابر از روی‌ خیمه‌ عبادت‌ برخاست‌، بدن‌ مریم‌ از مرض‌ جذام‌ سفید شد. وقتی‌ هارون‌ این‌ را دید، نزد موسی‌ فریاد برآورد: «ای‌ آقایم‌، ما را بخاطر این‌ گناه‌ تنبیه‌ نکن‌، زیرا این‌ گناه‌ ما از نادانی‌ بوده‌ است‌.

در تثنیه 28 نیز اشاره به تنبیه خدا از طریق بیماری و مصیبتها میکند.

تثنیه 20:28-22 اگر شرارت‌ ورزیده‌، خدا را ترک‌ کنید، خداوند نیز در همـه‌ کارهایتان‌ شمـا را به‌ مصیبت‌ و اضطـراب‌ و ناکامـی‌ دچار خواهـد کرد تا بکلـی‌ از میان‌ بروید. آنقدر بیماری‌ در بین‌ شما خواهد فرستاد تا از روی‌ زمینی‌ که‌ بزودی‌ آن‌ را تصرف‌ می‌کنید محو و نابود شوید. او شما را گرفتار بیماریهای‌ مهلک‌ و تب‌ و التهاب‌ خواهد کرد و خشکسالی‌ و باد سوزان‌ خواهد فرستاد تا محصولتان‌ را از بین‌ ببرند. تمامی‌ این‌ بلاها آنقدر شما را دنبال‌ خواهند کرد تا نابود شوید.

آیاتی که در این رابطه میباشند بسیارند که به چند تای دیگر بسنده میکنیم.

دوم پادشاهان 27:5 چون‌ این‌ کار را کرده‌ای‌ مرض‌ جذام‌ نعمان‌ بر تو خواهد آمد و تا به‌ ابد نسل‌ تو را مبتلا خواهد ساخت‌.» جیحزی‌ از اطاق‌ بیرون‌ رفت‌ در حالی‌ که‌ جذام‌، پوست‌ بدنش‌ را مثل‌ برف‌ سفید کرده‌ بود.

دوم تواریخ 21:26 عزیای‌ پادشاه‌ تا روز وفاتش‌ جذامی‌ بود و در خانه‌ای‌، تنها بسر می‌برد و اجازه‌ نداشت‌ به‌ خانه‌ خداوند وارد شود. پسرش‌ یوتام‌ امور مملکت‌ را اداره‌ می‌کرد.

خروج 26:15 او فرمود: «اگر دستورات‌ و احکام‌ مرا که‌ خداوند، خدای‌ شما هستم‌ اطاعت‌ کنید و آنچه‌ را که‌ در نظر من‌ پسندیده‌ است‌ بجا آورید، از تمام‌ مرض‌هایی‌ که‌ مصریان‌ را بدان‌ دچار ساختم‌ در امان‌ خواهید ماند، زیرا من‌، خداوند، شفا دهنده‌ شماهستم‌.»

پس از مطالعۀ این آیات به رسالۀ یعقوب باب 5 میرسیم که میگوید:

یعقوب 14:5-16 اگر کسی بیمار باشد، باید از کشیشان کلیسا بخواهد که بیایند و برایش دعا کنند و بر پیشانی اش روغن بمالند و از خداوند بـرای او طلب شفا نمـایند. اگر دعای ایشان با ایمان همراه باشد، بیمار شفا خواهد یافت ؛ زیرا خداوند او را شفا خواهد بخشید، و اگر بیماری او در اثر گناه بوده باشد، گناه او نیز آمرزیده خواهد شد. نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف نمایید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید. دعای صادقانه مرد درستکار، قدرت و تأثیر شگفت انگیز دارد.

در اینجا شخص بخاطر تنبیهِ گناهی که کرده بیمار شده است. در اینصورت شخص موظف به انجام دو کار است. اول اینکه کشیشان / مشایخ کلیسا را خواسته تا برایش دعا کنند و دوم اینکه باید به گناهش اعتراف کند. برای هر بیماری نیاز به جمع کردن کشیشان یا مشایخ نیست، اما در اینجا موضوع کاملاً متفاوت است چون مرض بر اثر گناه ایجاد شده است و کلیسا را آلوده کرده است. مشایخ، ناظران کلیسا، می باشند و به همین دلیل دخالت آنها لازم است.

آیۀ فوق دو وعده نیز به همراه دارد.

اگر دعای ایشان با ایمان همراه باشد، بیمار شفا خواهد یافت ؛ زیرا خداوند او را شفا خواهد بخشید، و اگر بیماری او در اثر گناه بوده باشد، گناه او نیز آمرزیده خواهد شد.

بنابراین، برای رشد و سلامت کلیسا بسیار نیکوست که ایمانداران خود را تفشیش کنند و اگر متوجه گناهی میشوند در حضور کشیشان آنرا معترف شوند تا بخشیده شده شفا بیابند و تنبیه خدا از آنها برداشته شود و خدا جلال یابد.

ما به سه دلیل زیر باید به خدا نگاه کنیم و به او متوسل شویم.

  • چون خدا، خودش را شفا دهندۀ ما معرفی میکند.

خروج 26:15 خداوند فرمود: «اگر از من اطاعت کنید و هرچه را که در نظر من درست است بجا بیاورید و اوامر مرا نگاه دارید، من شما را با هیچ یک از مرضهایی که بر مصریان فرستادم، مجازات نخواهم کرد. من، خداوند هستم. همان کسی که شما را شفا می دهد.» ترجمۀ قدیمی میگوید: زیراکه من یهوه، شفا دهنده تو هستم.»

از آنجائیکه خدا خود شفا دهندۀ ماست بجاست که ما برای هر بیماری نزد او برویم و از او شفا بخواهیم.

  • بخاطر وعدۀ او:

در ارمیا 3:33 خداوند میفرماید که: مرا بخوان و تو را اجابت خواهم نمود و تو را از چیزهای عظیم و مخفی که آنها را ندانسته ای مخبر خواهم ساخت.

به همین جهت است که ما برای هر مسئله، بخصوص شفا یافتن از بیماری، به نزد خدا می رویم. اگر گوش شنوا داشته باشیم او پاسخ ما را خواهد داد و اراده اش را برایمان مکشوف خواهد ساخت. اگر چه پاسخ همیشه مثبت یا به ظاهر رضایت بخش نباشد، اما ارادۀ خدا همیشه نیکو، پسندیده و مقدس است.

سومین دلیلی که که باید بخاطر آن به خدا متوسل شویم:

  • بخاطر الگوی عیسی مسیح:

عیسی مسیح نمونه و الگوئیست که از طریق او میتوانیم قلب خدا را نسبت به مرض و بیماران دریابیم.

متی 16:8-17 همین که غروب شد، بسیاری از دیوانگان را نزد او آوردند و او با گفتن یک کلمه دیوها را بیرون می کرد و تمام بیماران را شفا می داد تا پیشگویی اشعیای نبی تحقّق یابد که گفته بود: «او ضعفهای ما را برداشت و مرضهای ما را از ما دور ساخت.»

زندگی، رفتار و برخورد عیسی مسیح با مریضان نشان میدهد که خدا نمی خواهد کسی مریض باشد به همین دلیل در نهایت، در آسمان همه ما با بدنی جلال یافته، سالم و بدون گناه در حضور او خواهیم بود.

حزقیای پادشاه مریض می شود و نزد خدا دعا می کند تا نمیرد. خدا در پاسخ به او اشعیای نبی را می فرستد تا او را شفا دهد. اشعیا در این ملاقات به حزقیای پادشاه چنین می گوید:

اشعیا 21:38 اشعیا از پادشاه خواست که خمیری از انجیر درست کند و آن را روی دُمَل بگذارد، تا شفا یابد.

شاید سوال کنید که چرا اشعیا مثل هر نبی یا رسول دیگرِ خدا، بر مریض دست نگذاشت یا با ادای یک کلام، او را شفا نداد؟ در اینجا خدا میخواهد بگوید که روش دیگر خدا برای شفا از طریق دوا و درمان پزشکی است. گاهی خدا شفایش را از طریق دکتر و دوا انجام میدهد.

پس، نتیجه میگیریم که شخص بیمار باید برای شفا دو کار انجام دهد. اول دعا و بعد به دکتر مراجعه کند.

در متی 12:9 عیسی مسیح به فریسیان میگوید: بیماران به طبیب احتیاج دارند، نه تندرستان. جالب اینجاست که در کار خدا، هم رسولانی چون پولس هستند که با استفاده از عطای روح القدس بیماران را شفا می دهند، و هم افرادی مثل لوقای طبیب، که با استفاده از طبابت مریضان را مداوا میکنند.

مهم این است که بگذاریم خدا از هر طریقی که میخواهد عمل کند و سد راه او مشویم.

گاهی ارادۀ خدا برای یک شخص مرگ است. فراموش نکنید که در تاریخ مسیحیت حتی در کشور عزیزمان ایران افراد زیادی بخاطر ایمانشان بدست بی ایمانان کشته یا ترور شدند.

فراموش نکنیم که روح خدا در ما ساکن است و ما مسکن روح القدس هستیم. بله او در ما زندگی می کند. خدا در هر چهار مرحله از کار نجات بخش خود در تاریخ فقط یک هدف مشترک را دنبال میکند و آن آشکار کردن خود است. اما هر مرحله این مکاشفه بازتر و روشنتر می گردد. دلیلش هم این است که مسیح فرمود با شناخت حقیقت انسان آزاد میشود. اکنون خدا قصد دارد که حقیقت خود را بتوسط کلیسا آشکار کند، تا بتوسط آن مردم نجات یابند. این نقشۀ نجات بخش خدا برای مردم است.

مسیحی یعنی کسی که شبیه مسیح است. پس وقتی به ما می گویند که فلانی مسیحی است یعنی شبیه عیسی مسیح است. دنیا باید مسیح را در ما ببیند. ما باید منعکس کنندۀ رفتار مسیح باشیم. خدا با بخشیدن افرادیکه دارای استعداد و عطایای خاصی هستند یک شبکۀ روحانی بنام کلیسا تشکیل داد و ماموریتش نمایان ساختن مسیح به دنیاست.

پس خواه زندگی کنیم، خواه بمیریم، خواه سالم یا بیمار باشیم باید شکرگزار برای جلال او باشیم.

موضوع درس آینده، تعمید روح القدس، می باشد.

فیض و برکت خدا با همۀ شما باشد و بماند. خدا نگهدار