عطایای روحانی و کاربرد آنها (16)
ویژگی های محبت حقیقی (بخش دوم)
(اول قرنتیان 5:13)
در درس گذشته که اولین بخش از ویژگی های محبت واقعی بود، از آیۀ چهارم (اول قرنتیان 13)، به 5 ویژگی محبت پرداختیم که از این قرار بودند:
1) محبت حلیم / بردبار است: تاب و تحمل آزارهای مردم بدون انتقامجویی
2) محبت مهربان است: مردم، اعم از مسیحی، غیر مسیحی، دوست یا دشمن را خدمت می کند و در رفع نیازهای آن ها می کوشد.
3) حسد نمیبرد: حسد غم و غصۀ احمقان است، یعنی نه اینکه فقط آنچه داری بخواهد بلکه حتی آرزو کند ای کاش آن را از دست بدهید.
4) محبت کبر ندارد یعنی فخر نمی فروشد و خودستایی نمی کند: گناه فخرفروشی یک گناه دوبرابر است. چون شخص نه تنها خودش آن را انجام می دهد بلکه دیگران را تشویق به حسادت ورزیدن میکند.
5) محبت غرور ندارد: یعنی خود را از دیگران بالاترنمی داند.
امروز می خواهیم در ادامۀ این مطلب از آیۀ 5 (اول قرنتیان 13)، به ترتیب 4 ویژگی دیگر، یعنی از ویژگی ششم الی نهمِ محبت واقعی را مطالعه کنیم.
اول قرنتیان 13 : 5 محبّت اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود؛ خشم نمیگیرد و سوءظنّ ندارد؛ (ترجمۀ کلاسیک)
پس ششمین ویژگی محبت، عدم اطوار ناپسندیده می باشد.
6) محبت اطوار ناپسندیده ندارد (آیه5)
اطوار ناپسندیده یا رفتار ناشایست، باعث رنجش مردم می شود.
شخصی تعریف می کرد که در کلیسایشان زنی از دست شوهرش بخاطر رفتار ناشایست او شکایت کرده بود و طلاق خواسته بود. زن در دادگاه برای قاضی شرح داد که شوهرش وقت و بی وقت عارُق میزنه و علی رغم تذکرات زیادی که بهش داده دست از این کارش بر نمیداره و این خیلی باعث آزار او شده بطوریکه زندگی با او غیر قابل تحمل است. در نتیجه حکم قاضی این بود که رفتار ناشایست این مرد نشان دهندۀ این حقیقت است که او همسرش را دوست ندارد بنابراین با طلاق همسرش موافقت می کند.
مسئله اصلی این هست که بعضی از مردم بی تربیت هستند، و قادر به کنترل رفتار خود جلوی دیگران نیستند یا اصلاً توجهی به حق و حقوق و مرتبۀ دیگران ندارند.
رفتار ناشایست، مشکل بسیاری از اعضای کلیسای قرنتس بود. چند نمونه از این گناه را می توان در چند مورد رفتار آن ها مشاهده کرد. به عنوان مثال:
در مراسم شام محبتانه ای که قبل از شروع جلسات برگذار می شد افراد ثروتمند و خودخواهی وجود داشتند که در نهایت بی ادبی و بی توجهی به دیگران، زودتر از هر کسی سر سفرۀ غذا با وَلَع به پُرخوری می پرداختند. آنقدر زیاده روی می کردند که مست می شدند و رفتار ناشایست بجا می آوردند. در صورتیکه کارگران و فقرا به علت دیر رسیدن، از غذا بهره ای نمی بردند.
مورد دیگر، این که عده ای در مراسم عشاء ربانی زیاده روی می کردند و مست می شدند.
یا اینکه، عده ای از زنان کلیسا تحت تاثیر جنبش زنان که در آن موقع به پا شده بود روسری های خود را، که نشان اطاعت از همسرشان بود، از سر برداشته، قصد داشتند بجای مردها کنترل را به دست بگیرند.
رفتار ناپسند و ناشایست اعضای کلیسای قرنتیان در تمام جنبه های زندگی اجتماعی و حتی پرستشی شان تاثیر منفی گذاشته بود.
بی نظمی در جلسات عبادتی شان به شدت دیده می شد، به طوریکه با فریاد به زبان ها دعا می کردند و هیچ کس رعایت دیگری را نمی کرد، در صورتیکه پولس رسول می فرماید که محبت نسبت به دیگران، هیچگاه بی اعتنا نیست.
عیسی مسیح بهترین نمونه در توجه به گناه کاران است. به همین دلیل او را دوست گناه کاران لقب دادند.
مسیح از همان ابتدای خدمت خود در جشن عروسی قانای جلیل که آب را به شراب تبدیل کرد. یا در شفا دادن بیماران و طعام به چند هزار نفری که برای شنیدن پیامش به بیابان آمده بودند نهایت محبت، شفقت و توجه خود را به گناه کاران نشان داد.
عهدجدید پراز داستان ها و سرگذشت های مردان و زنانی است که مسیح به آن ها توجه داشت. یکی از آن ها زن سامری که بر سر چاه سامره با او ملاقات کرد. یا زنی که مردم قصد سنگسار او را داشتند. علاوه بر این ها، عیسی مسیح با تجسم خود، نهایت توجه اش به گناه کاران را نشان داد.
وظیفۀ ایمانداران فقط محبت و توجه به ایمانداران نیست بلکه به غیرمسیحیان نیز می باشد.
ویژگی هفتم در آیۀ پنجم این است که محبت نفع خود را طالب نمی شود.
7) محبت نقع خود را طالب نمیشود
محبت در طلب منافع شخصی خود نیست، بلکه نفع دیگران را در نظر می گیرد.
آقای Lenski یک مفسر برجستۀ مسیحی میگوید:
اگر بتوانی غرور را ریشه کن کُنید آنگاه اولین قدم را برای بازسازی کردن باغ عدن آغاز کرده اید.
اعضای کلیسای قرنتس از عطایای روحانی به طور خودخواهانه استفاده می کردند. پولس رسول در اول قرنتیان 12:14 به آن ها می گوید که باید عطایای روحانی را برای بنای کلیسا استفاده کنند، در صورتیکه در آیۀ 4 همین باب مبینیم که آنها عطای زبان ها را برای استفادۀ شخصی به کار می بردند.
اول قرنتیان 4:14 هرکه به زبانی میگوید، خود را بنا میکند، امّا آنکه نبوّت مینماید، کلیسا را بنا میکند.
اول قرنتیان 14 : 12 پس حال که تا این حد مشتاق عطایای روح القدس هستید، طالب بهترین آنها باشید تا برای رشد تمام کلیسا مفید واقع شوید.
در ابتدای این دوره از درس ها، تاکید کردیم که خدا عطایا را برای تجهیز و رشد کلیسا، بر طبق فیض خود به اعضا، می بخشد.
خداوند انتظار دارد که آنچه را که رایگان یافته اند رایگان هم بدهند.
یعنی ایمانداران عطایایشان را با سخاوتمندی برای بنای کلیسا بکار بگیرند. کلام خدا از ما می خواهد که متحمل بارهای همدیگر باشیم. عیسی مسیح در انجام اعمال فداکارانه، بهترین نمونه است. او هیچ چیزی را برای خود نمی خواست. اصلاً راحتی و آسایش و اعتبار خودش را، در نظر نمی گرفت. تنها هدف او این بود که گمشده را بجوید و نجات بخشد.
رها شدن از نفس به این صورت یک مفهوم عمیق به محبت می دهد. یعنی شخص را صبور می سازد یا حسادت را از بین می برد. خشم ریشه کن می شود و سخاوت مند می گردد. همچنین، مشکلاتی را که از طرف مردم برایش ایجاد می شود را با حوصله، حل می کند.
پولس در آیۀ پنجم به هشتمین ویژگی محبت یعنی عدم خشم اشاره می کند.
8) محبت خشم نمیگیرد (آیۀ 5)
آیۀ یونانی ای که در اینجا خشم ترجمه شده به مفهوم، “یکدفعه از کوره در رفتن“ می باشد.
محبت هرگز مضطرب نمی شود. هیچ وقت عصبانی نمی گردد.
هیچ وقت برای دعوا کردن آماده نیست. شاید بپرسید پس تکلیف خشم مقدس چه می شود؟
آقای William Barclay می گوید در این دنیا فقط دو گروه انسان وجود دارند.
گروه اول آن هایی هستند که مرتب در مورد حق و حقوقشان فکر می کنند و گروه دوم آنهائی که دائم در مورد وظائفشان فکر می کنند.
وظیفۀ یک ایمانداران محبت کردن است. اگر زود از کوره در می روید و خشمگین می شوید، اگر شخص عصبی و ناراحتی هستید و نمی توانید خود را کنترل کنید، دلیلش این است که قالب ذهنی تان بر مبنای خودخواهی و خودمحوری شکل گرفته است. به عبارتی فکرتان تماماً مشغول به نیاز و خواسته های خودتان است.
بعنوان مثال در نظر بگیرید که در حال رانندگی هستید و ناگهان کسی جلوی راه شما می پیچد، آن وقت یکدفعه از کوره در رفته و عصبانی می شوید. دلیلش این است که، راه مال شما بود و قالب فکری تان به شما می گوید که حق شما زائل شده است.
در این صورت، ابتدا شروع به بد و بیرا گفتن به طرف مقابل می کنید و به هر طریقی سعی میکنید به او بفهمانید که کارش اشتباه بوده. آنچه برای شما مهم نیست این است که شاید او هم برای این کار دلیلی دارد.
شاید مسئلۀ مرگ و زندگی کسی در میان است و او برای رسیدن به جایی مجبور است اینطور رانندگی کند. متاسفانه در اکثر مواقع، مردم با قالب های فکری، که منشاء خودمحورانه دارد، با اینگونه مسائل برخورد می کنند.
بنابراین هر وقت کسی عصبی می شود، از کوره در می رود، صبر و تحملش به سر می آید و مرتب می گوید که دیگر قادر به تحمل شرایط نیست، مشکل اصلاً شرایط نیست، بلکه قالب فکری اوست که به او می گوید، وقتی کسی وارد محدودۀ تو شد، حقت را زائل کرده، بهت بی احترامی یا بی توجهی شده، به تو اهمیت نمی دهد و خلاصه این که این انصاف نیست.
اما اگر شما هیچ حقی را بخود نگیرید بلکه به وظائف خود فکر کنید، هیچگاه به مشکل بر نخواهید خورد. چون هرگاه چنین مسائلی پیش بیاید، بجای اینکه به حق و حقوقتان فکر کنید آنچه اول به ذهن تان خطور می کند این خواهد بود که تنها وظیفۀ من در قبال این شخص این است که او را محبت کنم، همین و بس.
در واقع هر وضعیتی را فرصتی می بینید که بتوانید در آن به دیگران محبت کنید.
به عنوان مثال پولس رسول را در نظر بگیرید. او هیچگاه در طلب انتقام جویی نبود. چرا؟ چون هرگز حقی را از آن خود نمی دانست. مسائلی که او را ناراحت می کرند، آنهائی بود، که باعث ناراحتی خدا می شدند.
پولس از حقیقت دفاع می کرد، اما هرگز مردمی که به طرفش سنگ می انداختند را، لعنت نمی کرد.
هرگز بخاطر اشخاصی که مانع موعظه کردنش می شدند عصبانی نمی شد. هیچگاه سخن بد نثار افرادی که او را به زندان انداختند نکرد. هرگز افرادی که او را لو می دادند و در روم به بندها گرفتار کردند، دشنام نداد.
چرا؟ دلیلش این بود کسی را نمیدید که به حقوقش تجاوز کرده باشد. در واقع حقی را از آن خود نمی دانست. چون همه چیز را به حکم وظیفه، انجام داده بود، و محبت به دیگران را، تنها وظیفه خود می دانست.
غیرت مقدس
خب اگر در هیکل خداوند مشغول اصلاحات می باشید، حرفی نیست. مطمئناً مارتین لوتر هم زمانیکه داشت اعتراض 99 ماده ای خود را بر درب کلیسای wittenberg در آلمان میخکوب می کرد، حتماً قدری جوش و خروش غیرتمندانه داشت.
اصلاً زندگی مسیحی بدون غیرت مقدس، امکانپذیر نیست! منظورم این است که بالاخره ما باید از شیطان و کارهایش ناراحت باشیم. باید از نفس سرکشمان ناراضی باشیم.
باید هر چه که کلام خدا، و حقایق آن را بی حرمت یا آلوده می سازد، ما را به غیرت آورد، اینطور نیست؟
این نوع غیرت، مقدس است و به عقیدۀ من هر مرد و زن خدا، باید این ویژگی را داشته باشد.
گاهی خدا عمداً قومش را به غیرت می آورد تا توبه کنند. پولس رسول در این رابطه چینین میگوید.
رومیان 19:10 آیا آنان می دانند که اگر نجات خدا را نپذیرند، خدا دیگران را بجای ایشان نجات خواهد داد؟ بلی، می دانند! زیرا حتی در زمان موسی نیز خدا فرموده بود که نجات خود را به مردمان بت پرست و نادان عطا خواهد کرد تا بلکه قوم او به غیرت بیایند و از خواب غفلت بیدار شوند.
از طرفی، پولس نیز با توبیخ هایی که در رسالۀ اولش به اعضای کلیسای قرنتس می نویسد باعث برافروختن غیرت آنان می گردد که در نتیجۀ آن، اصلاحاتی در کلیسا صورت می گیرد.
دوم قرنتیان 7: 11 ببینید این غمی که از سوی خداوند بود، برای شما چه نتایج خوبی ببار آورد؛ باعث شد که از حالت بی تفاوتی بیرون آمده، بطور جدی تصمیم بگیرید که خود را از قید گناهی که درباره اش نوشته بودم، رهایی دهید. آنچنان از آن رویداد وحشت کردید که آرزو داشتید به کمکتان بشتابم؛ و چه خوب که خودتان مشکل را از میان برداشتید و آن شخص را که گناه کرده بود، مجازات نمودید. آنچه لازم بود، کردید تا آن لکه را از دامن خود پاک کنید.
مثال دیگر اینکه در اعمال 16:17 میخوانیم:
اعمال 16:17 امّا چون پولُس در اَطینا انتظار ایشان را می کشید، روح او در اندرونش مضطرب گشت چون دید که شهر از بتها پر است.
در ترجمۀ مژده می گوید که “عمیقاً متاثر شد“، ترجمۀ هزارۀ نو می گوید “منقلب شد“، تفسیری می نویسد که “بشدت ناراحت شد“.
به عبارتی، وقتی پولس دید که مردم شهر آتن همه مشغول بت پرستی هستند، عمیقاً متاثر شد، از شدت ناراحتی کاملاً منقلب شد. غیرت مقدس یعنی دقیقاً همین. پولس از اینکه چیز دیگری جای خدا را اشغال نموده، به غیرت آمد.
آیا ما هم وقتی چیزی مابین ما و خدا قرار می گیرد ناراحت می شویم. باید بیاموزیم که با موانع، مثل یک جنگ جو رفتار کنیم. با مشکلاتی که، وقت، حوصله و شادی ما را می گیرند و آرامش ما را سلب می کنند، باید بجنگیم. درست است که زندگی مسیحی را رایگان یافته ایم، اما این نجات، برای خدا خیلی گران تمام شد.
یکی از واعظین مشهور می گوید:
برای اینکه یک واعظ خوب باشید باید یک جنگجو باشید. باید مرتب تلاش کنید تا بتوانید بهتر شوید. باید با نفستان بجنگید. باید در مقابل تنبلی، بی نظمی، بی اطلاعی یا بی سوادی مبارزه کنید. باید بیاموزید که چگونه میتوانید موانع را پشت سر بگذارید و بر آنها پیروز شوید. فراموش نکنید که ما در جنگ هستیم و برای ایمانداران روز یکشنبه روز پیروزی است.
هدف پولس رسول از بیان اینکه محبت خشم نمی گیرد، این است که بگوید وقتی شخصی نسبت به شخص دیگری خشم می گیرد، دلیلش آن است که نسبت به او محبت ندارد.
بنابراین، خوب است که نگاهی به خودمان بی اندازیم و از خود بپرسیم، آن چیزهایی که ما را ناراحت می کند کدامند؟ آیا وقتی حقی از ما زائل می شود، یا کسی به ما توهین می کند و یا شخصیت ما را لکه دار می کند؟ شاید هم خشمگین شدن ما به خاطر انجام نشدن توقعات ما می باشد؟
پس، دفعۀ دیگری که در منزل عصبانی یا خشمگین شدید، بخود بگوئید که تنها دلیلش عدم محبت است، چون در غیر این صورت بجای عصبانیت به خود می گفتید ای کاش من این کار را نمی کردم تا این مشکل بوجود نمی آمد.
تنها دلیل این که چرا ناراحت هستید، می تواند بخاطر این باشد که کارها به راه و روش شما صورت نمی گیرد. آن وقت مطالبی را بیان می کنید که قلب طرف مقابل را جریه دار می کند. فراموش نکنید که این جراحت ها برای همیشه باقی می مانند و هرگز فراموش نمی شوند.
درصورتی که محبت، صبور است و صدمات حاصله از مردم را تحمل می کند. علاوه بر این، محبت هرگز خشم نمی گیرد و اوقات تلخی نمی کند.
کاملاً پر واضح است که وقتی پولس رسول در اول قرنتیان می گوید محبت خشم نمی گیرد منظورش غیرت مقدس نیست.
حتی هدف پولس این نیز نیست که بگوید نسبت به گناه حساس نباشید، و خود را به بی خیالی بزنید. چون وقتی به شخصی اجهاف می شود یا حقی از کسی زایل می گردد طبیعی است که او از این مسائل ناراحت شود.
آنچه اهمیت دارد این است که در پاسخ به این ناراحتی ها، چگونه عکس العمل نشان می دهیم. برخوردمان با مشکلاتی که از طرف مردم برای ما به وجود می آید چیست؟
هدف پولس خشمی است که از غرور شخصی سرچشمه میگیرد.
خشمِ نفسانی
فکر می کنید مردی که دست روی همسرش بلند میکند عاشق اوست؟
آیا این کار را از روی عشق و علاقه انجام می دهد؟ البته، خیر!
در چنین شرایطی محبت غایب است.
اصلاً عشقی در کار نیست. چنین مردی فقط خودش را دوست دارد. فقط خواسته ها و معیارهای خودش برایش مهم است. به همین دلیل، اگر کسی از این گونه افراد سرپیچی کند، کارش تمام است.
یا اینکه زنی مرتب به شوهرش بگوید که عاشقش می باشد، اما در عمل همیشه با غیض و عصبانیت با او رفتار کند، شوهرش هرگز عشق همسرش را باور نمی کند.
روزی زنی در رابطه با رفتار عصبی و پرخاش کننده اش به شوهرش می گفت، به اینکه یک دفعه از کوره در می روم نگاه نکن چون پس از چند دقیقه کاملاً آرام می شوم. شوهرش هم در پاسخ به او گفت، وقتی بمب اتم منفجر شد، چند لحظه بعد همه چیز آرام شد.
این مسئله در رابطه با بچه هایی که با خشم و غضب والدین تنبیه می شوند، هم صادق است. پدر یا مادری که به بچه اش صدمه میزند، او را دوست ندارد بلکه این تنبیه را از روی خودخواهی انجام می دهد.
معمولاً بچه ها کتک می خورند چون آنچه را که پدر یا مادرش دوست ندارند، انجام داده اند یا چون به میل آن ها رفتار نکردند.
پس، خشم درست نقطۀ مقابل محبت است. چون خشم می گوید، که من آنقدر مهم هستم که اگر آنچه میخواهم انجام ندهی کارت زار خواهد شد.
اگر مرتب قربان صدقه فرزندانمان می رویم، اما با خشم با آن ها رفتار میکنیم آنها هرگز عشق و محبتمان را نسبت به خودشان باور نمیکنند. چون می بینند هر چه تلاش می کنند باز هم نمی توانند توجه و رضایت ما را آنطور که ما توقع داریم، برطرف کنند.
کلام خدا در این رابطه میگوید:
کولسیان 21:3 ای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، مبادا شکسته دل شوند.
افسسیان 4:6 ای پدران، فرزندان خود را به خشم میاورید بلکه ایشان را به تأدیب و نصیحت خداوند تربیت نمایید.
گویا خشم و عصبانیت در روابط بین اعضای کلیسای قرنتس بسیار معمول بود، چون پولس رسول در رسالۀ اولش اشاره می کند که آنها بر سر هر مشکلی از هم به دادگاه شکایت می کردند. جالب اینجاست که عیسی مسیح درست عکس این قضیه را به شاگردان تعلیم داد.
در متی 22:5 عیسی مسیح میفرماید اگر شخصی نسبت به برادر خود خشم گیرد، مستوجب حکم است. یعنی باید حکم دادگاه برایش صادر شود.
بعبارتی، این عمل، آنقدر قبیح است که باید دادگاهی شود. دادگاه آن موقع شورای سنهدرین بود. خشم حتی در بین شاگردان نسبت به هم دیده می شد.
به عنوان مثال در مرقس 41:10 میخوانیم که شاگردان نسبت به یعقوب و یوحنا خشمگین می شوند. یا در مرقس 4:14 هنگامیکه عیسی در منزل شمعون ابرص به غذا نشسته بود زنی با شیشه ای از عطر گران بها می آید و آن را بر سر مسیح می ریزد که عده ای نسبت به کار او خشمگین می شوند و بهانه می کنند که چرا این عطر تلف شد، بجای آن می شد که بهایش را صرف فقرا کنند. (آخ بمیرم که چقدر مردم به فکر فقرا هستن (: ).
در اینجا، از کتاب مقدس، توجه شما رو به چند دستور خدا در رابطه با خشم، جلب می کنم.
کولسیان 8:3 خشم را ترک کنید
افسسیان 21:4 خورشید بر غیظ شما غروب نکند
غلاطیان 26:5 همدیگر را به خشم میاورید
افسسیان 31:4 خشم را از خود دور کنید
رومیان 19:12 خشم را مهلت دهید، انتقام از آن خداست / یعنی بر اساس خشم تصمیمگیری یا عملی انجام ندهید
یعقوب 19:1-20 در خشم سست باشید چون خشم انسان عدالت خدا را بجا نمی آورد
البته کنترل کردن خشم کار ساده ای نیست. اما مسیحیان باید بدانند که، اگر خشم خود را کنترل نکنند هیچگاه محبت کردن به دیگران را تجربه نخواهند کرد.
نهمین ویژگی محبت در آیۀ پنجم، عدم سوء ظن می باشد بطوریکه پولس می فرماید:
9) محبت سوظن ندارد (آیۀ 5)
آیۀ 5 محبت سوظن ندارد
در ترجمه های دیگر فارسی میگوید “محبت کینه به دل نمی گیرد.“
کلمۀ یونانی که در اینجا سوظن ترجمه شده، در واقع یک اصطلاح حسابداری است، و به مفهوم حساب کتاب کردن یا حسابی را محاسبه کردن می باشد.
این واژه در دفتر معین یا دفترکل حسابداری به کار می رود. در اینصورت، چیزی از قلم نمی افتد یا فراموش نمی شود.
پس منظور پولس این است که محبت هرگز چیزی را به حساب کسی در دلش نگه نمی دارد. تقصیرهای مردم را بایگانی نمی کند، آنها را در ذهنش ذخیره نمی کند و از آنها طلب کار نیست.
افرادی که محبت ندارند، همیشه مردم را بدهکار می بینند. هرگز مشکلشان را با دیگران فراموش نمی کنند و همانطور که در ترجمه های دیگر نوشته شده، از آنها کینه به دل می گیرند.
Chrysostom یکی از پدران کلیسا گفتۀ بسیار زیبایی در این رابطه دارد که میگوید:
آزارها و اذیت های مردم به شخصی که محبت دارد، مثل زبانه های آتشی است که بر دریا می ریزد و فوراً خاموش میشوند.
این درست تصویری است از آنچه یک ایماندار باید باشد. بَدیهی است که مثل اقیانوس هر چه محبت ما عمیق تر و وسیع تر باشد، مشکلات بیشتری را نیز می توانیم، در خود اطفا کنیم.
برای درک بیشتر این مسئله، بهتر است که موارد استفادۀ این واژه را در سایر آیات نیز بررسی کنیم.
بعنوان مثال: واژۀ به حساب نیاوردن، در انجیل برای توصیف بخشش الهی به کار گرفته شده.
رومیان 8:4 خوشا به حال کسی که (خداوند) گناه او را به حساب نمی آورد.» (ترجمۀ مژده)
مزمور 2:32 خوشابحال کسی که خداوند به وی جرمی در حساب نیاوَرَد و در روح او حیله ای نمیباشد.
بنابراین، همانطور که خدا هیچ گناهی را به حساب ما نمی آورد، ما نیز باید از تقصیرهای مردم بگذریم.
شاید بعضی بپرسند که وقتی که به آسمان برسیم تکلیف دفتر اعمال ما چیست؟
با آن همه تقصیرهایی که نسبت به هم داشتیم چه برخوردی خواهیم داشت؟ پاسخ این است که وقتی خدا دفتر اعمال ما را باز می کند آنجا هیچ چیزی نخواهد دید. چون گناهی بحساب ما گذاشته نشده است. عیسی مسیح با مرگش بر صلیب، حساب ما را کاملاً تسویه کرده است.
پولس رسول در این رابطه می گوید:
دوم قرنتیان 17:5-19 کسی که با مسیح متّحد است، حیاتی تازه دارد. هر آنچه کهنه بود درگذشت و اینک زندگی نو شروع شده است. اینها همه از طرف خدایی است که به وسیله مسیح، ما را که قبلاً دشمنان او بودیم به دوستان خود تبدیل کرده است و ما را موظّف ساخت که به دشمنان دیگر او هم اعلام کنیم که آنها نیز می توانند دوستان او بشوند. به عبارت دیگر خدا به جای اینکه گناهان انسان را به حساب آورد، به وسیله مسیح با جهان مصالحه نمود و پیام این مصالحه را به ما سپرده است.
این یک واقعیت عالی است که هیچ گناهی در مسیح به حساب ما گذاشته نمی شود، و خدا هیچ کدام از گناهان ما را حتی به یاد نمی آورد، بلکه تنها موردی که به حسابمان گذاشته می شود، عدالت یعنی بی حسابی است.
رومیان 5:4-6 امّا کسی که عمل نکند، بلکه ایمان آورد به او که بی دینان را عادل می شمارد، ایمان او عدالت محسوب می شود. چنانکه داود نیز خوشحالی آن کس را ذکر میکند که خدا برای او عدالت محسوب می دارد، بدون اعمال.
یعقوب 23:2 کلام خدا که می فرماید: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برایش نیکی مطلق محسوب شد.» تحقّق یافت و او (دوست خدا) خوانده شد. (ترجمۀ مژده)
شاید بگوئید که، این مال زمان توبۀ ماست اما تکلیف گناهانی که بعد از توبه می کنیم چه خواهد شد؟
کلام خدا در این رابطه نیز به ما اطمینان خاطر می دهد که بعد از توبه هم خدا با همان روش، ما را می آمرزد. فقط کافی است که آن ها را نزد خدا اعتراف کنیم.
اول یوحنا 9:1-10 اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او امین و عادل است تا گناهان ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد. اگر گوییم که گناه نکرده ایم، او را دروغگو میشماریم و کلام او در ما نیست.
بنابراین، خدائیکه سرچشمۀ محبت است، هیچ گناه یا کینه ای را از ما به دل نخواهد گرفت. حساب ما نزد او کاملاً پاک است.
اما کسی که محبت ندارد، مرتب برای مردم پرونده سازی می کند. تقصیرهای آن ها را، تا سالهای سال، بایگانی می کند. مرتب به آن ها سرکشی می کند و آنها را به خاطر می سپارد و دائم در موردشان با دیگران صحبت می کند.
چنین شخصی هرگز نمی تواند تقصیرهای مردم را ببخشد.
این عمل دقیقاً مفهوم واژۀ سوظن در آیۀ 5 (اول قرنتیان 13) می باشد.
نویسنده ای می گوید که، در مجمع الجزایر اقیانوس آرام به قبیله ای برخورد کرده که درگیر جنگ و نبردهای زیادی بودند. به همین دلیل یکی از رسوم مردان این قبیله این بود، که از تمام کسانی که متنفرند به یادگاری، نشان یا علامتی نگه دارند و آن ها را از قسمت بیرونی سقف کلبه های ایشان آویزان کنند، بطوریکه دور تا دور کلبه را بپوشاند. بنابراین هر شیء که از آنجا آویزان شده نمایانگر نشان تنفر و انزجار او از یک شخص خاص می بود.
اگر چه در زندگی متمدن امروزی، در بین مردم شاهد چنین مراسمی، در هیچ کدام از فرهنگ ها نیستیم، اما کم و بیش، هر کدام از ما در پس زمینۀ افکارمان نشان یا یادبودی از افرادی که به ما آزار رسانده اند به یادگار آویزان کرده ایم.
پولس در این باب به ضد چنین اعمالی بر می خیزد و اعلام می کند که محبت سوظن ندارد، و هرگز بدی های مردم را به حسابشان نمی گذارد و از هیچ کس کینه به دل نمی گیرد.
در درس بعدی به مطالعۀ سومین قسمت از ویژگیهای محبت خواهیم پرداخت.
فیض و برکت خدا با همۀ شما باشد و بماند.