عطایای روحانی و کاربرد آنها (14)

ارزش محبت / محبت و تکلم به زبان ها

(اول قرنتیان 1:13-3)

درس گذشته مطالعۀ باب 13 اول قرنتیان، که یکی از معروفترین بخش های کلام خداست رو با مقدمه ای بر محبت و عطای تکلم به زبان ها آغاز کردیم.

همچنین اشاره کردیم که برای آسان تر شدن مطالعۀ مباحث باب سیزدهم (اول قرنتیان) را به چهار بخش تقسیم بندی می کنیم که از این قرارند:

بخش اول: از آیات 1 الی 3 تحت عنوان ارزشِ محبت است. (The Prominence of Love)

بخش دوم: از آیات 4 الی 7 تحت عنوان ویژگیهای محبت می باشد. (The Properties of Love) 

بخش سوم: از آیات 8 الی 12، دوام و بقای محبت نام دارد.  (The Permanence of Love)

و بخش چهارم: به آخرین آیه این باب یعنی آیۀ 13 اختصاص داده شده که تحت عنوان برتری محبت می باشد. (آیۀ 13)  (The Preeminence of Love)

پس توجه شما رو به بررسی اولین بخش یعنی اول قرنتیان 13 : 1 3 تحت عنوان، ارزش محبت، جلب می کنم.

 اول قرنتیان 1:13-3 اگر به زبان های مردم و فرشتگان سخن گویم و محبّت نداشته باشم، مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان کننده شده ام. و اگر نبوّت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدّی که کوهها را نقل کنم و محبّت نداشته باشم، هیچ هستم. و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبّت نداشته باشم، هیچ سود نمی برم.

1) ارزشِ محبّت

ما ایرانی ها قلب آکنده از محبت داریم. مهمان نوازیم و حتی از پذیرایی افراد غریب لذت می بریم. مهربانی در فرهنگمان عجین شده است، به طوریکه شعرای ما اشعار زیادی در باب آن نوشته اند که یکی از آن ها را به قلم مولانا برایتان می خوانم که می فرماید:

از محبت تلخ ها شیرین شود ، وز محبت مِس ها زرین شود

از محبت دردها صافی شود، وز محبت دردها شافی شود

از محبت خارها گل می شود، وز محبت سرکه ها مَل می شود

از محبت دار تختی می شود، وز محبت بار تختی می شود

از محبت سجن گلشن می شود، بی محبت روضه گُل خن می شود

از محبت نار نوری می شود، وز محبت دیو حوری می شود

از محبت سنگ روغن می شود، بی محبت موم آهن می شود

از محبت حزن شادی می شود، وز محبت غول هادی می شود

از محبت نیش نوشی می شود، وز محبت شیر موشی می شود

از محبت سُقم صحّت می شود، وز محبت قهر رحمت می شود

از محبت مرده زنده می شود، وز محبت شاه بنده می شود

از محبت گردد او محبوب حق، گرچه طالب بود شد مطلوب حق

محبتی که در این شعر بی نظیر به آن اشاره شده، بسیار با ارزش است و مولانا، به زیبایی ارزش آن را ترسیم کرده است.

جلسۀ گذشته اشاره کردیم که در زبان یونانی چند واژه برای محبّت کردن وجود دارد. بعنوان مثال، واژه ای مختص محبّت کردن بین افراد خانواده است، دیگری به مفهوم محبّت خیرخواهانه و بشر دوستانه، واژه ای برای ابراز احساسات و واژه ای نیز برای روابط شهوانی دارند. ولی کلمۀ یونانی ای که در کلام خدا برای محبّت به کار گرفته شده، آگاپه می باشد. آگاپه، والاترین مرتبۀ محبّت است که از خدا سرچشمه می گیرد.

آگاپه آنقدر از ارزش والایی برخوردار است که خدا تمام اعمال ما را با آن مَحَک میزند. پولس میگوید که اگر شخصی عطای زبانها را داشته باشد اما قلب و زندگی اش عاری از محبّت باشد، هیچ است. به عبارتی او می گوید که اگر شخصی فصاحت و بلاغت کلام داشته باشد، به قدری که به قول ما ایرانی ها بتواند، با زبانش مار را از سوراخ بیرون بکشد، اما محبت نداشته باشد هیچ است.

در دانشگاه، علاوه بر سه درس ارتباطات، یعنی ارتباطات 1، 2 و 3، چند کلاسِ فن موعظه داشتیم که در این کلاس ها به ما آموزش داده میشد که چگونه بتوانیم در جمع صحبت کنیم. در واقع هدف این بود که قادر باشیم با فصاحت چنان صحبت کنیم که بتوانیم هر کس را به هدفی که داریم متقاعد کنیم.

در این کلاس ها، به هر کس تکلیفی داده می شد که می بایست در حضور شاگردان دیگر می ایستاد و موضوع خود را با فصاحت و گیرایی، و هر فنی که آموخته بود به کار می برد تا که آنها را متقاعد کند.

Jonathan Edward سخنران بسیار با نفوذی در عصر بیداری های روحانی در آمریکا بود. گفته شده که وقتی داشت موعظۀ معروفش را، تحت عنوان، گناهکار در دست خدای خشمگین” را آماده می کرد، اواسط پیامش، مردم از ترس و وحشت جهنم به زمین افتاده بودند و با فریاد از خدا التماس می کردند که بر آن ها رحم کند. نکتۀ جالب اینجاست که او مجبور بود برخی از آنها را که حالشان بسیار بد شده بود، آرام کند و تشویقشان کند تا به ادامۀ موعظه که مربوط به فیض خداست گوش دهند.

پولس میگوید حتی اگر ما قادر باشیم با چنین قدرت و فصاحتی سخنرانی کنیم اما محبّت نداشته باشیم، هیچ هستیم.

محبّت معیار سنجش خداست. اگر شخصی تمام زندگی اش را وقف امور خیریه کند و تمام دارائی اش را به فقرا بدهد اما انگیزۀ تمام این کارهایش از محبّت نباشد هیچ سود نمی برد.

گر چه در باب 14 (اول قرنتیان) می خوانیم که نبوت حتی از زبان ها مهم تر است، چون شخصی که نبوت میکند به زبان گویا و قابل درک مردم با آنها حرف میزند، اما پولس در آیۀ 2  پا فراتر می گذارد و می گوید، حتی نبوت کردن بدون محبت نیز ارزشی ندارد.

از این جهت پولس در افسسیان 15:4 مسیحیان را تشویق می کند که اطاعت یا پیروی شان را در محبت انجام دهند.

افسسیان 4 : 15 … در محبّت پیروی راستی نموده، در هر چیز ترقّی نماییم در او که سر است، یعنی مسیح؛

ترجمۀ تفسیری: بلکه با عشق و علاقه ، همواره در پی راستی خواهیم رفت . راست خـواهیم گفت ، راست عمل خواهیم کرد و راست خواهیم زیست تـا به این ترتیب ، به تدریـج در هـر امری مانند مسیـح شویم که سر کلیسا می باشد.

گفته شده که بزرگترین دشمن واعظین دو چیز است. اول دور شدن از حقیقت و دوم بی تفاوت شدن نسبت به مردم است.

متاسفانه واعظین یا شبانان زیادی هستند که بین این دو تعادل ندارند. بطوریکه یا آن قدر به مردم توجه نشان می دهند که حتی حقیقت کلام خدا را هم فدای آنان می کنند. به این مفهوم که از ترس این که آنها را از دست ندهند حقایق کتابمقدس را به آنها موعظه نمی کنند، و یا اینکه، بخاطر غرور روحانی شان، آنقدر با مردم خشک و مقرارتی رفتار می کنند که محبتی در آنها دیده نمی شود. به عبارتی مغزشان پر از معلومات است اما قلبشان از محبت به مردم خالیست.

از این جهت عیسی مسیح در متی 21:7 چنین میفرماید:

متی 21:7 نه هر که مرا “خداوند، خداوند” گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است به جا آورد.

پس، به صِرف خداوند خداوند گفتن، یا حتی نبوت کردن و حتی انجام یک سری کارهای نمایشی، وارد ملکوت خدا نمی شویم. عیسی مسیح در ادامۀ سخنانش می گوید:

متی 7 : 22-23 بسا در آن روز مرا خواهند گفت: “خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟” آنگاه به ایشان صریحاً خواهم گفت که “هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!”

انجام اعمال مذهبی بدون محبت مرده است، هیچ ارزشی ندارند، جعلی و تقلیدی هستند. از این جهت، کلام خدا هشدار می دهد که مواظب معلمین کذبه، عمله های مکار و رسولان دروغین باشید.

پس تا اینجا می بینیم که پولس در مقدمۀ سخنانش، قبل از اینکه بخواهد به شرح ویژگی های محبت بپردازد، توجه مخاطبینش را به ارزش والای آن معطوف می کند، و تا اینجا می گوید که فصاحت و گیرایی کلام و حتی نبوّت کردن، بدون محبّت، بی ارزش است، و ادامه می دهد که حتی تکلم به زبان ها بدون محبت، فاقد ارزش می باشد. شاید بتوان گفت که تکلم به زبان ها بدون محبت، مثل صدای هیس ماریست که پر از زهر کشنده می باشد.

رسالۀ دوم قرنتیان به معلّمین، خادمین یا رسولان دروغینی که سعی داشتند تا با روش های انسانی، کنترل کلیسای قرنتس را به دست گیرند، اشاره می کند. از این جهت، آنها به دشمنی با پولس برخاستند و پیام ها، تعالیم، شخصیت و حتی رسالت او را زیر سوال بردند.

پولس هم این رساله را می نویسد تا از رسالت خود دفاع کند. این افراد شیاد، نسبت به اعضای کلیساً ذرّه ای محبّت و ترّحم نداشتند، تنها هدفشان، منافع انسانی و شخصی خودشان بود. پولس در مقابل این معلمین کاذب ایستاده بود و مثل یک پدرِ مهربان برای اعضای کلیسای قرنتس دل میسوزاند، و علی رغم شرایط بدِ گناه آلودی که کلیسا داشت، تمام تلاش خود را برای اصلاح و نجات آنها به کار می گیرد و دست به قلم می شود و این دو رسالۀ بسیار زیبا و گران بها را برای ما بجا می گذارد.

کلام خدا، علاوه بر پولس نمونه های دیگری از مردان خدا می آورد که خدمتشان بر مبنای محبت بنا شده بود.

شخصیت و زندگی ارمیای نبی یک مثال بارز از آنهاست که مایلم در اینجا توجه شما را به آن جلب کنم.

اول به دعوت خدا از ارمیا توجه کنید.

ارمیا 5:1 قبل از آنکه تو را در شکم صورت بندم تو را شناختم و قبل از بیرون آمدنت از رحم تو را تقدیس نمودم و تو را نبی امّت قرار دادم. (ترجمۀ کلاسیک)

نکتۀ جالبی که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که، خدا ارمیا را برگزید تا خادمش باشد.

اصولاً تمام انبیا و حتی شاگردان یا رسولان را خدا، شخصاً به خدمت دعوت می کند. همانطور که خوانده شد، خدا، خادمش را پیش از بنیاد عالم انتخاب و تقدیس می کند. عیسی نیز شاگردانش را شخصاً برگزید و به خدمت دعوت کرد. هیچ کس برای این کار فرم تقاضای کاری پر نکرده بود. کسی داوطلب نشد. همه انتخاب شده و برگزیده بودند.

ارمیای نبی در آن زمان جوان بود، و زبانی الکن داشت، به همین خاطر به خداوند در آیۀ 6 می گوید، 

(ارمیا 6:1) ‌آه ای خداوند یهوه اینک من تکلّم کردن را نمی دانم چونکه طفل هستم.»

آنگاه، خدا در پاسخ به او، در آیات 7 و 8  می فرماید:

ارمیا 1 : 7 و 8  “اما خداوند مرا گفت: «مگو من طفل هستم، زیرا هر جایی که تو را بفرستم خواهی رفت و به هر چه تو را امر فرمایم تکلّم خواهی نمود.” از ایشان مترس زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» (ترجمۀ کلاسیک)

توجه کنید که، مطالبی که خداوند در این دو آیه، یعنی آیات 7 و 8 به ارمیا می گوید، آرزوی هر واعظ است. همانطور که قبلاً هم اشاره شد، امروزه خادمین برای آموختن فن موعظه سال ها درس می خوانند و دوره های ویژه می گذرانند تا بتوانند نه تنها درست موعظه کنند، بلکه قادر به متقاعد کردن مخاطبینشان باشند. اما در این جا خدا به ارمیا می گوید که من تو را میفرستم و به هر چه تو را امر فرمایم تکلم خواهی نمود. و علاوه بر این، از ایشان مترس، زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.”

شاید برای خادمین امروزی این سوال پیش بیاید که چرا خدا به ارمیا گفت، از ایشان مترس! چون معمولاً بعضی از کشیشان مثل هر شغل دیگری، پس از جستجو و شرکت در مصاحبه های کاری، در یک کلیسایی مشغول کار و فعالیت می شوند. و البته افرادی که با آن ها سر و کار دارند اصلاً تهدیدی برای او محسوب نمی شوند، پس چرا ارمیا باید بترسد! 

در پاسخ باید توجه داشته باشیم که خدمت ارمیا با خدمت بسیاری از کشیشان و خادمین امروزی متفاوت است. از آنجائی که پیامی که قرار بود از طرف خدا به مردم بدهد چنان خوشایند نبود، قطعاً بسیاری با او به دشمنی بر می خواستند.

اما خدا از همین ابتدا او را خاطر جمع می کند که تو نگران هیچ چیزی نباش چون من با تو هستم و تو را از دست دشمنانت، که البته دشمنان خدا هستند خواهم رهانید. خدا به ارمیا این اطمینان را میدهد که، تنها کاری که تو باید بکنی این است که دهانت را باز کنی و من آن را پر خواهم کرد.

از اینجاست که ارمیا متوجه خطیر بودن خدمتش می شود. خوب به آیات 9 و 10 دقت کنید:

ارمیا 1 : 9-10 آنگاه خداوند دست خود را دراز کرده،‌ دهان مرا لمس کرد و خداوند به من گفت: «اینک کلام خود را در دهان تو نهادم. بدان که تو را امروز بر امتّ ها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه برکنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی و بنا نمایی و غرس کنی. (ترجمۀ کلاسیک)

این محبوبترین و شاید بگویم آرزوی هر واعظ است که خدا کلامش را در دهانش بگذارد تا بتواند با قدرتِ موعظه هایش، دژها و اعادی شیطان را ریشه کن، مهندم، هلاک و خراب کند و به جای آن ملکوت خدا را بنا نماید.

قدرت موعظۀ کلام خدا در این آیه به وضوح دیده می شود.

آیات 17 الی 19 ماموریتی است که خدا به ارمیا میدهد:

ارمیا 1 : 17-19 پس تو کمر خود را ببند و برخاسته، هرآنچه را من به تو امر فرمایم به ایشان بگو و از ایشان هراسان مباش، زیرا اینک من تو را امروز شهر حصاردار و ستون آهنین و حصارهای برنجین به ضّد تمامی زمین برای پادشاهان یهودا و سروران و کاهنانش و قوم زمین ساختم. و ایشان با تو جنگ خواهند کرد اما بر تو غالب نخواهند آمد، زیرا خداوند می گوید: من با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» (ترجمۀ کلاسیک)

اما با وجود این، بعد از گذشت چند باب در باب چهارم آیۀ 19 ارمیا متاثر می شود:

ارمیا 4 : 19 احشای من احشای من، پرده های دل من از درد سفته شد و قلب من در اندرونم مشوّش گردیده، ساکت نتوانم شد چونکه تو ای جان من آواز کَرِنّا و نعره جنگ را شنیده ای. (ترجمۀ کلاسیک)

میدانید چرا ارمیا این را میگوید؟ چون قومش را دوست دارد و تا اینجا پیامهایی که به قومش گفته تماماً منفی بود. او فهمیده که خدا چقدر از این قوم شاکی است و قصد دارد تا آنها را به شدت تنبیه کند. درک این مسئله برای ارمیا بسیار سنگین است. به قدری که حتی روی حالات فیزیکی بدنش تاثیر گذاشته است.

بله ارمیا قوم و مردمش را به شدت دوست داشت و نسبت به آنها دلسوزی می کرد. این غم همیشه با ارمیا همراه بود.

ارمیا 18:8 کاش که از غم تسلی می یافتم. دل من در اندرونم ضعف بهم رسانیده است. (ترجمۀ کلاسیک)

ارمیا به خاطر وضعیت بد روحانی قوم، حالش چنان بد شد که انگار در شرف سکته کردن بود. او در آیۀ 19 (باب8) می گوید که صدای تضرع دختران قوم برایم غیر قابل تحمل است. در آیۀ 20 ادامه میدهد که: “موسم حصاد گذشت و تابستان تمام شد و ما نجات نیافتیم.”

ارمیا خود را از قومش جدا نمی دید. برای همین می گوید که ما نجات نیافتیم.

ارمیا 1:9 میگوید:

ارمیا 9 : 1 کاش که سر من آب می بود و چشمانم چشمه اشک. تا روز و شب برای کشتگان دختر قوم خود گریه میکردم. (ترجمۀ کلاسیک)

سراسر این کتاب (کتاب ارمیا) شاهد اشکها و گریۀ ارمیا برای قومش هستیم. به همین دلیل او را نبی گریان لقب داده اند.

پولس رسول نیز به همینطور برای نجات قومش درد داشت.

اعمال 19:20 که با کمال فروتنی و اشک های بسیار و امتحان هایی که از مکاید یهود بر من عارض می شد، به خدمت خداوند مشغول می بودم.

رومیان 1:9 ای قوم من اسرائیل !چقدر مشتاقم که به عیسی مسیح ایمان آورید. من بخاطر شما به شدت اندوهگینم و دائماً دردی جان کاه در وجود خود احساس می کنم ، حتی حاضرم خودم از نجات محروم شوم تا شما نجات یابید.

نتیجه ای که می توان از شخصیت این مردان خدا بگیریم این است که آنها در خدمتشان تعادل داشتند، یعنی بین محبّت کلام و محبّت مردم توازن برقرار کرده بودند. به عبارتی، هم کلام خدا را به راستی تعلیم می دادند و هم برای آزادی و رشد روحانی قوم به شدت نگران و دلسوز بودند.

یکی از روشهای تشخیص خادمین واقعی از خادمین دروغین یا کاذب همین است که بتوانیم هر دو جنبه را یعنی حقیقت و محبت (خدمت کلام و خدمت مردم) را با هم در آنها ببینیم.

معلّمین کاذب، عمله های مکار و رسولان دروغین اصلاً دارای چنین ویژگی ای یعنی توازن بین محبت کلام و محبت مردم نیستند. تمرکز آنها، نفع و جلال شخصی است. این که نیاز مردم از لحاظ روحانی و جسمانی چیست برایشان اصلاً اهمیتی ندارد. هم کلام خدا و هم مردم را با گناه آلوده می کنند.

پولس علاوه بر فصاحت کلام و زبان ها در آیۀ 2 (اول قرنتیان 13) اشاره به سومین مورد و آن دانستن تمام اسرار و علوم می باشد، به عبارتی می گوید دانش بدون محبت هیچ است.

اول قرنتیان 13 : 2 اگر جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدّی که کوهها را نقل کنم و محبّت نداشته باشم، هیچ هستم. (ترجمۀ کلاسیک)

کلمۀ اسرار در این آیه، یک واژۀ فنی است، و مفهوم آن نه هر دانشی بلکه فقط اشاره به اسرار الهی دارد. این واژه در کلام خدا بیش از 30 بار به کار گرفته شده، و هرگز اشاره به علوم دیگر نمی کند.

علوم الهی همان مکاشفاتی است که خدا در کلامش به آن ها اشاره کرده. این مکاشفات شامل تجسم خدا، بودن در مسیح، مسیح در ما، روح القدس در ما و غیره میباشد. عیسی مسیح در این رابطه به شاگردانش چنین فرمود:

متی 11:13 «دانستن اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است، لیکن بدیشان (یعنی بی ایمانان) عطا نشده، (ترجمۀ کلاسیک)

منظور از اسرار ملکوت آسمان، موارد مربوط به نقشۀ نجات خدا و نقشۀ نهایی خدا برای تاریخ است. خدا نقشۀ نجات خود را برای ما آشکار کرده است. البته مواردی هست که خدا هنوز مکشوف نکرده، ولی بیائید، بر فرض محال، فرض کنیم که تمام جزئیات اسرار و نقشۀ الهی را می دانیم، امّا محبّت نداشته باشیم، کلام خدا در آیۀ 2 (اول قرنتیان 13) می فرماید که، هیچ هستیم. پولس رسول در جای دیگر این رساله در این رابطه چنین می گوید:

اول قرنتیان 1:8 پولس به کلیسای قرنتس می گوید: علم باعث تکبّر است، لکن محبّت بنا می کند.

آیۀ فوق به صراحت اهمیّت یا برتری محبّت را نسبت به علم نشان می دهد. اگر قرار باشد بین آموختن محبت با آموختن یک مطلب علمی، یکی را انتخاب کنیم، سفارش من بر مبنای این آیه این است که حتماً محبت را انتخاب کنید. از این جهت است که پولس به مخاطبین خود در رسالۀ فیلیپیان چنین می گوید:

فیلیپیان 9:1 و برای این دعا می کنم تا محبّت شما در معرفت و کمال فهم بسیار افزونتر شود. (ترجمۀ کلاسیک)

از این آیه در می یابیم که، علم و محبت را نمی توان از هم تفکیک کرد، باید بتوان آن ها را در توازن کامل نگاه داشت.

علاوه بر زبان ها، اسرار و علم، پولس در همان آیۀ دوم (اول قرنتیان 13) ایمان را نیز اضافه می کند و می گوید اگر آنقدر ایمان داشته باشم که بتوانم کوه ها را نقل کنم امّا محبّت نداشته باشم هیچ هستم.

در اینجا پولس، نه به ایمان نجات بخش، بلکه به عطای ایمان اشاره می کند. این گونه ایمان در دعا قدرت خدا را فعال می کند .

عیسی مسیح در پاسخ به شاگردانش که از او پرسیدند چرا نتوانستند پسر دیو زده ای را که خود را به آب و آتش می انداخت شفا دهند چنین گفت:

متی 17 : 20  عیسی ایشان را گفت، به‌سبب بی‌ایمانی شما. زیرا هرآینه به شما می‌گویم، اگر ایمانِ به قدر دانه خردلی می‌داشتید، بدین کوه می‌گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو، البتّه منتقل می‌شد و هیچ امری بر شما محال نمی‌بود. (ترجمۀ کلاسیک)

البته اینجا نیز عیسی مسیح منظورش جابه جایی کوه زیتون نبود او نیز به عطای ایمان اشاره میکرد. عطای ایمان، عطائیست که یک مسیحی به آن نیاز دارد تا بتواند دائماً با اطمینان به وعده های خدا به زندگی اش ادامه دهد.

در کل، پولس می خواهد بگوید که اصلاً مهم نیست که، یک شخص مسیحی، چه عطایی داشته باشد، اینکه او واعظ بسیار ماهری است، یا یک الهیات دان، معلم، کشیش یا محقق باشد، اما اگر محبّت نداشته باشم هیچ است.

بنابراین هر کدام از ما باید انگیزه هایمان را چک کنیم.

نکتۀ دیگر اینکه، محبّت، عملی فداکارانه است. اما هر عمل فداکارانه ای محبت نیست.

مورمون ها یا بودیست ها هم بسیار اعمال فداکارانه انجام می دهند اما انگیزۀ آنها از روی محبّت نیست، چون بر مبنای کلام خدا استوار نمی باشد. فراموش نکنیم که محبّت واقعی از خدا و کلامش سرچشمه می گیرد.

پس همانطور که پولس در آیۀ 3 می گوید، اگر تمام اموال خود را به فقرا ببخشم و به خاطر اعلام پیغام انجیل، زنده زنده در میان شعله های آتش سوزانده شوم، اما نسبت به خدا و انسان ها محبّت نداشته باشم، تمام فداکاری هایم بیهوده خواهد بود.

افرادی را میشناسم که به خاطر فعالیت های کلیسایی که در ایران داشتند، ماه ها به زندان افتادند، ولی اصلاً نسبت به خانواده و مردم محبّت نداشتند. اوایل به خودم می گفتم که چطور می شود کسی حاضر باشد برای تبشیر کلام خدا این همه رنج ببینه اما محبّت نداشته باشد.

پاسخش را می توانیم در این آیات ببینیم. انسان گناهکار برای ارضاء نفس خود به هر کاری دست می زند. بعضی ها آن قدر غرور مذهبی دارند، البته نه برای خدا، بلکه به خاطر این که به مردم ثابت کنند که چقدر فداکارند، از جانشان مایه می گذارند تا در چشم مردم عزیز شوند.

بدیهی است که ذات چنین اشخاصی در دراز مدت مشخص می شود. عیسی مسیح نیز فرمود که آن ها را از میوه هایشان خواهید شناخت.

اشارۀ پولس در آیه 3 نیز می تواند به چنین افراد باشد که می گوید، آنها حتی حاضرند تمام اموالشان را به فقرا بدهند. در اینجا اشاره فقط به یک کمک مالی مثل هدیه هایی که به کلیسا می دهیم نیست، بلکه شخص تمام اموالش را فدا می کند.

مسیحیان ممکن است با انگیزه های مختلف به فقرا کمک کنند، شاید بعضی بخاطر چشم و هم چشمی کمک کنند. مثلاً در کلیسایی اعلام می کنند که می خواهند برای زلزله زدگان یا سیل زندگان یا جنگ زندگان اعانه جمع آوری کنند و بعضی جَوگیر می شوند و یا از روی خجالت و شرمندگی به اجبار مبالغی کمک می کنند.

این گونه رفتارهای ریاکارانه در کلیسای اوّلیه نیز رواج داشت.

به عنوان مثال در اعمال باب 5 سرگذشت حنانیا و همسرش سفیره را داریم که مبلغی را که با فروش ملکی بدست آورده بودند به رسولان دادند و به دروغ گفتند که تمام بهای ملک را آورده اند. در نتیجه می خوانیم که خدا به خاطر دروغی که گفته بودند جانشان را می گیرد.

خوب است که خودمان را تفتیش کنیم و ببینیم که هدایا و یا کمک هایی که به کلیسا می کنیم با چه انگیزه ای است. آیا تماماً به خاطر خداست؟ یا بخشی از آن به خاطر خدا و بخش دیگر آن جنبۀ انسانی دارد؟ یا شاید تصور می کنیم که خدا به کمک های ما نیاز دارد، و قصد داریم لطفی در حقش بکنیم؟ آیا برای ارضای نفس کمک می کنیم؟ یا به خاطر اینکه از عذاب وجدانی که از گناهی که کردیم می خواهیم خلاص شویم، برای همین هم به خدا هدیه می دهیم تا با او بی حساب شویم؟ آیا خدمات ما به خاطر رقابت با دیگری است؟

در هر حال اگر به خاطر هر کدام از این دلایل به کلیسای خداوند هدیه می دهیم، کلام خدا می فرماید که هیچ سود نمی بریم، چون تنها انگیزۀ قابل قبول خدا، برای انجام هر کاری، فقط محبت است.

 به همین دلیل است که از ما خواسته شده تا پرداخت هایمان را به فقرا یا کلیسا مخفیانه انجام دهیم.

عیسی مسیح در لوقا 18 : 9 14 در مثلی که از دو شخص فریسی و باجگیری که برای عبادت به هیکل رفتند این مسئله را کاملاً روشن کرد و فرمود:

لوقا 18 : 14 به شما می گویم که این مرد گناهکار، بخشیده شد و به خانه رفت ، اما آن فریسی خودپسند، از بخشش و رحمت خدا محروم ماند. زیرا هر که خود را بزرگ جلوه دهد، پست خواهد شد و هر که خود را فروتن سازد، سربلند خواهد گردید. (ترجمۀ تفسیری)

آخرین موردی که پولس در رابطه با ارزش محبت به آن اشاره می کند، در آیۀ 3، می باشد که می گوید، شهادت بدون محبت هیچ است.

اول قرنتیان 13 : 3 اگر … بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبّت نداشته باشم، هیچ سود نمی‌برم. (ترجمۀ کلاسیک)

بعضی سوال می کنند که چرا پولس در اینجا به سوخته شدن اشاره می کند؟ برخی مفسرین بر این باورند که پولس در اینجا به بردگی اشاره دارد، چون در آن زمان بردگان را داغ می کردند. اما گروه دیگری از مفسرین معتقدند که پولس در اینجا به شهید شدن مسیحیان اشاره می کند.

البته در رابطه با شهید شدن دو نظریه وجود دارد.

نظریه اول می گوید: چون در آن زمان هنوز جفایی صورت نگرفته بود و مسیحیان بخاطر ایمانشان سوخته نمی شدند، ممکن است روح القدس بطور نبوتی این موضوع (اول قرنتیان 13 : 3) را پیش از جفا مطرح کرده تا مسیحیان از قبل بدانند که حتی شهید شدنشان اگر بدون محبت باشد هیچ ارزشی نزد خداوند نخواهد داشت.

نظریۀ دوم می گوید: از آنجائیکه یهودیان با شهیدان و رشادتهای مردان و زنان ایمان در عهدعتیق، از جمله شدرک و میشک و ابدنقو، (دانیال 3) (اگر چه خداوند آنها را از تون آتش ملتهب رهانید) آشنایی داشتند، ممکن بود به پیروی آنها، حتی حاضر می بودند از جانشن بگذرند ولی محبت نداشته باشند. بعبارتی غیرت بدون محبت از خود نشان دهند.

علاوه بر این، در تاریخ آمده که در شهر آتن که نزدیک شهر قرنتس بود، مقبرۀ معروفی از یک شخص زاهد وجود داشت که بخاطر جاودانه شدن، خودش را آتش زد. از این جهت  برایش یادبودی ساختند که بر روی آن نوشته شده، شخصی که خود را جاودانه ساخت در این محل آرمیده است.

در هر حال، شخصی که بخاطر عقاید مذهبی اش خود را به آتش کشیده بود، معروف شد و مردم او را به عنوان یک الگو و قهرمان یاد می کردند. حال پولس می گوید حتی جان باختن و به آتش کشیدن خود، بدون محبت، نزد خدا هیچ ارزشی ندارد.

در دهۀ 90 میلادی کلیساهای فارس زبان در ایران با جفای شدیدی روبرو شدند، که بر اثر آن چندین کشیش از کلیساهای مختلف به طرز بسیار دل خراشی کشته و عده ای از خادمین و اعضای کلیساها، بخصوص کلیساهای خانگی به زندان افتادند.

این وقایع، نه تنها باعث متوقف شدن کار خدا نشد، بلکه باعث تشویق و برانگیخته شدن غیرت مسیحیان واقعی گردید، بطوریکه مسیحیان بیش از پیش در عبادت کلیسایی شرکت می کردند و با اتحاد و هم بستگی بیشتری در خانه ها مشارکت داشتند.

اما از طرفی دیگر، کسانی هم بودند که در این میان جوگیر می شدند و بدون اینکه ایمان مسیحی داشته باشند به زندان می افتادند و بجای اینکه شهادت خوبی بجا بگذارند، باعث شرمساری نام مسیح گردیدند.

من شاهد شهادت و زندانی شدن هر دو گروه افراد هستم. از جهتی، خدا را برای شهیدانی که جانشان را برای ایمانشان فدا کردند شکر می کنم و همیشه احترام و یادشان را گرامی می دارم، ولی از طرفی دیگر، برای افرادیکه بدون ایمان و زندگی مسیحی و با انگیزه های غلط راهی زندان شدند، دعا می کنم تا خداوند بر آنها رحم کرده، قلبشان را لمس کند و به توبه و نجات رهنمون سازد.

در هر صورت، پولس رسول در مقدمۀ موضوع محبت“، می خواهد که مخاطبینش را متوجه ارزش بی نهایت والای آن نماید و اعلام می دارد که، اگر قادر باشی به تمام زبانهای مردم و یا بر فرض محال فرشتگان سخن بگویی، یا اینکه از تمام اسرار و علوم دنیا با خبر باشی، حتی اگر حاضر باشی داوطلبانه هر عمل قهرمانانه ای از جمله خود را بردگی بسپاری و یا در آتش جانت را از دست بدهی، ولی محبت نداشته باشی، نزد خدا مردود و بی ارزش خواهی بود.   

حال اگر باز هم کسی هست که بپرسد چرا؟ پاسخش را هفتۀ گذشته از مکاشفه باب دو در رابطه با پیام خدا به کلیسای افسس، دادیم. خوبه که یکبار دیگر به آن نگاه کنیم.

کلیسای افسس در کتاب مکاشفه مشکل عدم محبت را داشت. به طوریکه پیام خدا در کتاب مکاشفه به این کلیسا چنین است:

مکاشفه 2 : 2-5   از اعمال‌ نیک‌ و زحمات‌ و صبر تو آگاهم‌. می‌دانم‌ که‌ از هیچ‌ گناهی‌ در میان‌ اعضای‌ خود چشم‌پوشی‌ نمی‌کنی‌ و ادعای‌ کسانی‌ را که‌ می‌گویند فرستاده‌ خدایند، به‌ دقت‌ سنجیده‌ای‌ و پی‌ برده‌ای‌ که‌ دروغ‌ می‌گویند. تو بخاطر من‌ رنج‌ و زحمت‌ کشیده‌ای‌ و مقاومت‌ کرده‌ای‌. ”با اینحال‌، ایرادی‌ در تو می‌بینم‌: تو مرا مثل‌ اول‌ دوست‌ نداری‌! پس‌ به‌ یاد آور از کجا سقوط ‌کرده‌ای‌؛ و توبه‌ کن‌ و به‌ جایی‌ که‌ اول‌ بودی‌، باز گرد. و گرنه‌ خواهم‌ آمد و شمعدان‌ تو را از میان‌ کلیساها بر خواهم‌ داشت‌. (ترجمۀ تفسیری)

خلاصۀ پیام خدا به کلیسای افسس این است که تمام خدمات کلیسایی و رنج های تو بدون محبّت نزد من هیچ و بی ارزش است. نتیجۀ کلیسایی که محبّت اولیه اش را ترک می کند خاموشی و مرگ است.

علاوه بر آنچه تا کنون گفتیم، نکتۀ جالب دیگر، نتایجی است که کلام خدا از این سه آیه به ما می دهد:

آیه اول می گوید: بدون محبت … هیچ کاری نکردی،

آیه 2 بدون محبت … هیچ ارزشی نداری و در

آیه 3 می گوید بدون محبت … هیچ سود نمی بری.

یعنی خدا، بقول ما ایرانی ها، برای کسانیکه بدون محبت عمل می کنند، آب پاکی روی دستشان میریزد و به آنها می گوید، هم خودت و هم کارهایت هیچ هستید و هیچی عایدتان نمی شود.

درس بعدی، اولین قسمت از ویژگی های محبت خواهد بود.

فیض و برکت خدا با همۀ شما باشد و بماند.